نیست ما را شکوه ای از تـنگی جـا در قفسکـز دل واکــرده مـاداریـم صــحــرا درقــفــسبلبل از کوتاه بینی چشم بـرگل دوخته استورنه آماده اسـت صـددام تـماشـا…
نیست ما را شکوه ای از تـنگی جـا در قفس | کـز دل واکــرده مـاداریـم صــحــرا درقــفــس |
بلبل از کوتاه بینی چشم بـرگل دوخته است | ورنه آماده اسـت صـددام تـماشـا در قـفـس |
نیست ممکن دل شود در سینه صدچاک بـاز | چـون تـواند بـال و پـر واکرد عـنقا در قفس ؟ |
از هـم آوازان شـودزنـدان بــهـشـت دلـگـشـا | وای بر مرغی که افتاده است تنها در قفس |
نامـه در رخـنه دیوار نسـیان مـانده ای اسـت | از غــبــار کـاهـلـی بــال و پــر مـا در قـفـس |
برگ عیش از دوری احباب داغ حسرت است | نیسـت آب و دانـه بـربـلـبـل گـوارا در قـفـس |
داغ غـربــت شــعـلـه آواز را روشــنـگـرســت | نـالـه مـرغ چــمـن گـردد دو بــالـا در قـفــس |
لب درین بـستـانسرا چـون غنچـه گل وامکن | کـز زبـان خـویش بـاشـد مرغ گویا در قـفـس |
مـی رسـد رزق گـرفـتــاران دنـیـا بــی طـلـب | هـسـت آب و دانـه مـرغـان مـهـیا در قـفـس |
روح از طول امل مانده است در زندان جـسم | بـر نیارد هیچ مرغـی رشـتـه از پـا در قفـس |
دور بــاش شـرم اگـر حـایـل نـگـردد در مـیـان | تنگ بـر بـلبل شود از جوش گل جا در قفس |
بـــوی گــل رابــود پــای دلــنــوازی در نــگــار | بـلبـل بـی طـالع ما داشـت تـا جـا در قفـس |
مـا همـان از بـدگـمانیها دل خـود می خـوریم | گرچـه آماده اسـت صـائب روزی ما در قفس |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج