فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 26 دی 1403

پایگاه خبری شاعر

شماره ١٠١: آن که دارم در نظر دامن به کف پیچیدنش

آن که دارم در نظر دامن بـه کف پـیچـیدنشمـی بـرد گـیرایی از خـوانهای نـاحـق، دیدنـشچون تـواند دیده گستـاخ من بـی پـرده دید؟آن کـه نـتـوان سـیر دیدن در …

آن که دارم در نظر دامن بـه کف پـیچـیدنشمـی بـرد گـیرایی از خـوانهای نـاحـق، دیدنـش
چون تـواند دیده گستـاخ من بـی پـرده دید؟آن کـه نـتـوان سـیر دیدن در نـظـر پـوشـیدنـش
از زمین بوسش دهنها می شود تنگ شکرتـا چـه لـذتـهـا بــود درکـنـج لـب بــوسـیـدنـش
پـیرهن را چون قبـا از سینه چاکان می کنداز شـراب لـالـه گـون چـون شـاخ گـل بـالیدنش
هـیچ کـس یارب هـدف تـیر هـوایی را مـبـادنیست یک ساعت بـجـا دل از پـریشان دیدنش
یوسـفی کز انتـظارش دیده من شد سـفیدپــلـه مـیـزان یـدبــیـضـا شـد از سـنـجــیـدنـش
درسـر هرکـس کـند سـودای لـیلی آشـیانهست چون مجنون بـه پـای مرغ سرخاریدنش
هر دل مجـروح کز مه طلعتـی بـاشـد کبـابهسـت در مهتـاب گشتـن در نمک خـوابـیدنش
هرکه بـر سـر می کشـد رطـل گران آفـتـابمی رسد چون صبح صادق بر جهان خندیدنش
می شـمارد گر چـه خـودرا سـرو از آزادگـانشـاهد گـویاسـت بـر دلـبـسـتـگـی، لـرزیدنـش
هرکه را مسـتـانه شـوق کعبـه در راه افکندکــار طــی الــارض مـی آیـد ز هـر لـغــزیـدنـش
هـرکـه از خـواب گـران بـیـخـودی بـیدار شـدچشم واکردن بـود، چشم از جهان پـوشیدنش
گر بـه ظاهر یار صائب سرگران افتاده استبـه زصـد لـطـف نـمـایان اسـت پـنـهان دیدنـش

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج