فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 17 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

سلیمان ابوالقاسمی – حکایت گردو و عمر

یکی انبانِ گردو بُرد به بازار
که یابد از فروشش سودِ سرشار
از او پرسید که گردو چند فروشی
کـه باشم بهـرِ آنهـا مـن خریدار
بگفت پنج دانه را من صد فروشم
مکن بر نرخِ آن دیگر تـو اصرار
به او گفت قیمت یک دانه چندست
جواب آمد که مفت است ای خریدار
خـریـدار دانـه دانـه بُـرد ز انبان
نماند یک دانـه ای دیگر ز بسیار
بـدان انبـانِ گـردو یک مَثَل بـود
چــو عمــرِ آدمی بـاشد بــه آثــار


شاعر سلیمان ابوالقاسمی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو