پُر گشته بازار و خیابان از صدای عشق
دیگر نمانده یک نشان از کیمیای عشق
هر کس که اندک ته صدایی در گلو دارد
سر میدهد آواز مستی با نوای عشق
پُر رونق است بازارِ لیلا های قلّابی
مجنون شده بازیچه ی لیلا نمای عشق
فرهاد با خسرو تبانی کرده شیرین را
دیگر به جایِ کوه میکوبد به پای عشق
دنیا شده جایی برای این هوسبازان
دیگر نمیگوید کسی از قهقرای عشق
آغوش دنیا پُر شده از حجله هایی که
برپا نمودن با فریب و ادّعای عشق
یادش بخیر آن روزگار عشق و شیدایی
اکسیر دل ها بود یک روزی طلای عشق
دیگر نشانی از دلِ مجنون ولیلی نیست
تا می فروشنداین هوس ها رابه جای عشق
میبینی و می گریی و چیزی نمیگویی!
جانم فدای قامت درد آشنای عشق
تا کی دروغین های بی احساس می تازند
آخر چرا چیزی نمیگویی خدای عشق
شاعر سعيد غمخوار
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو