چون چشم سیاهش زبر خسته ما رفت
افسون شبی بود که بر باد فنا رفت
بر خیز زنازک رخی ناوک مژگان
کامی بستان وقت قضا گشت ونوا رفت
بی خود شده آیینه به زنگار غنودیم.
ای داد شبی بود زبیداد زمان رفت
حوری صفتی باده صد ساله بپرورد
افسوس که بر قسمت من خط جفا رفت
یغما ز بلای ازلئ سهم تو محفوظ
این نیز خطی بود که بر تارک ما رفت
افسون شبی بود که بر باد فنا رفت
بر خیز زنازک رخی ناوک مژگان
کامی بستان وقت قضا گشت ونوا رفت
بی خود شده آیینه به زنگار غنودیم.
ای داد شبی بود زبیداد زمان رفت
حوری صفتی باده صد ساله بپرورد
افسوس که بر قسمت من خط جفا رفت
یغما ز بلای ازلئ سهم تو محفوظ
این نیز خطی بود که بر تارک ما رفت
شاعر داود حضرتی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو