شـنیدم کـه یک بـار در حـلـه ایسـخـن گفت بـا عابـدی کله ایکـه من فـر فـرماندهی داشـتـمبـه سـر بـر کـلاه مهی داشـتـمسـپـهرم مدد کرد و نصرت وفاقگـرفـتـم …
شـنیدم کـه یک بـار در حـلـه ای | سـخـن گفت بـا عابـدی کله ای |
کـه من فـر فـرماندهی داشـتـم | بـه سـر بـر کـلاه مهی داشـتـم |
سـپـهرم مدد کرد و نصرت وفاق | گـرفـتـم بـه بـازوی دولت عـراق |
طمع کرده بودم که کرمان خورم | کـه ناگه بـخـوردند کـرمان سـرم |
بـکن پنبـه غفلت از گوش هوش | که از مردگان پندت آید به گوش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج