توصيف آرايه:
آن است كه دو يا چند كلمه در سخن جاى دهند كه در لفظ يكى و در معنى مختلف
باشند. مانند:« اَلْخَالُ مِنَ الْهَمِّ خٰالٍ» يعنى دايى از غم خالى است.
اهم اقسام جناس
جناس تامّ
آن است كه دو كلمۀ جناس در نوع، عدد، ترتيب و هيئت حروف يكى باشند:
بده جام مى و از جم مكن ياد | كه مىداند كه جم كى بود و كى كى؟ |
كه در آن بين« كه» ضمير پرسشى و« كه» حرف ربط، همچنين بين« كى» ضمير
پرسشى و« كى» يعنى كيكاوس، صنعت جناس تام رعايت شده است.
جناس ناقص
كه آن را« جناس محرّف» نيز گويند، آن است كه دو ركن جناس در هيئت حروف يعنى
در حركات و سكنات مختلف باشند:« جُبَّةُ الْبُرْدِ جُنَّةُ الْبَرْد».
گر پير مغان مرشد ما شد چه تفاوت؟ | در هيچ سرى نيست كه سرّى ز خدا نيست |
كه بين« سر» و« سرّ» صنعت جناس ناقص رعايت شده است. همچنين است جناس بين
« گُل» و« گِل» در بيت زير:
نوبهار است در آن كوش كه خوشدل باشى | كه بسى گُل بدمد باز و تو در گِل باشى |
جناس زائد
آن است كه اركان جناس در عدد و حروف مختلف باشند. مانند:« گر ز خار و خاره
سازد، بستر و بالين غريب»،« ور ميان جان و جانان ماجرايى رفت رفت»،« اى باد از آن باده
نسيمى به من آور»،« تنت در جامه چون در جام، باده» و…
جناس مركّب
آن است كه يكى از طرفين جناس يا هر دو مركب باشند. مانند جناس در ابيات زير:
سرشك گوشهگيران را، چو دريابند، دُر يابند | رُخ مهر از سحر خيزان، نگردانند، اگر دانند |
دواى درد عاشق را، كسى كاو سهل پندارد | ز فكر آنان كه در تدبير درمانند، درمانند |
يعنى آنان كه در انديشۀ درماناند، در مىمانند.
چو منصور از مراد، آنان كه بر دارند، بردارند | بدين درگاه حافظ را چو مىخوانند، مىرانند |
يعنى آنان كه بر دار هستند، بهره و ثمر دارند.
در اين حضرت چو مشتاقان نياز آرند، ناز آرند | كه با اين درد اگر، در بند درمانند، درمانند |
جناس مقرون
جناس مركبى است كه دو ركن آن در كتابت يكى باشد. مانند:
مرا مىبينى و در دم زيادت مىكنى دردم | تو را مىبينم و ميلم زيادت مىشود هر دم |
جناس مفروق
جناس مركبى است كه دو ركن آن در كتابت مختلف باشند مانند:
مرا مى دگر باره از دست برد | به من باز آورد مى، دستبرد |
جناس مضارع
آن است كه در دو كلمۀ متجانس، حرف اول يا وسط، قريب المخرج باشند:
من از رندى نخواهم كرد توبه | وَ لَوْ آذَيْتَنِي بِالْهَجْرِ وَ الْحَجْر |
كه بين« هجر» و« حجر»، صنعت جناس مضارع رعايت شده است براى اين كه حرف اول
از متجانسين- هاء و حاء- از حروف حلقى و قريب المخرجاند. جناس در هر يك از ابيات
زير نيز جناس مضارع مىباشد.
ز دور باده مرا راحتى رسان ساقى | كه رنج خاطرم از جور دور گردون است |
من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم | لطفها مىكنى اى خاك درت تاج سرم |
حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن | چشمم از آن دو چشم تو خسته شده است و ناتوان |
جناس لاحق:
آن است كه در دو كلمۀ متجانس، حرف اول يا وسط،« بعيد المخرج» باشند.
رخ تو در دلم آمد، مراد خواهم يافت | چرا كه حال نكو در قفاى فال نكوست |
بين« حال» و« فال»، صنعت جناس لاحق مراعات شده است براى اينكه حرف اول از
متجانسين- حاء و فاء- بعيد المخرجاند، اولى از حروف حلقى و دومى از حروف شفوى
است. جناس در هر يك از ابيات زير نيز جناس لا حق مىباشد:
مى بده تا دهمت آگهى از سرّ قضا | كه به روى كه شدم عاشق و از بوى كه مست؟ |
گر موجخيز حادثه سر بر فلك زند | عارف به آب تر نكند رخت و پخت خويش |
در حلقۀ گل و مل خوش خواند دوش بلبل | هات الصبوح هبّوا يا ايّها السّكارى |
جناس لفظى
آن است كه دو كلمۀ متجانس، در گفتن يكى و در نوشتن مختلف باشند:
اى هدهد صبا به سبا مىفرستمت | بنگر كه از كجا به كجا مىفرستمت |
دو ركن جناس،« صبا» و« سبا» در تلفظ يكى و در كتابت مختلفاند.
جناس خطى
آن است كه دو كلمۀ متجانس در نوشتن يكى و در گفتن مختلف باشند:
آن كه از سنبل او غاليه تابى دارد | باز با دلشدگان ناز و عتابى دارد |
كه بين باز و ناز، صنعت جناس خطى رعايت شده است. همچنين است جناس در
ابيات زير:
رقيبم سرزنشها كرد كز اين باب رخ برتاب | چه افتاد اين سر ما را كه يك افسر نمىارزد |
يا وفا يا خبر وصل تو يا مرگ رقيب | بازى چرخ، يكى زين همه بارى بكند |
پيش از اينت بيش از اين انديشۀ عشاق بود | مهرورزى تو با ما شهرۀ آفاق بود |