باز می گردن با دست تهی نه پرستویی با من نه خدایی نو نه سبویی آواز دست هایم خالی ست هیچ صحرایی این گونه سترون ایا خواب دیده ست کسی ؟ گاه می گویم غم این…
باز می گردن با دست تهی نه پرستویی با من نه خدایی نو نه سبویی آواز دست هایم خالی ست هیچ صحرایی این گونه سترون ایا خواب دیده ست کسی ؟ گاه می گویم غم این نیست که دستانم خالی ست کاسه ی چشم لبریز رهایی هاست
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج