این اشکها به پای شما آتشم زدند(سید حمید رضا برقعی)
این اشکها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
من جبرییل سوخته بالم، نگاه کن!
معراج چشمهای شما آتشم زدند
سر تا به پا خلیل گلستاننشین شدم
هرجا که در عزای شما آتشم زدند
از آن طرف مدینه و هیزم، از این طرف
با داغ کربلای شما آتشم زدند
بردند روی نیزه دلم را و بعد از آن
یک عمر در هوای شما آتشم زدند
گفتم: کجاست خانه خورشید شعلهور
گفتند: بوریای شما، آتشم زدند
دیروز عصر، تعزیهخوانان شهرمان
همراه خیمههای شما آتشم زدند
امروز نیز نیّر و عمان و محتشم
با شعر در رثای شما آتشم زدند…