به نام خاک وطن، بسمه تعالی عشق
کویر لوتم و آغوش من دو دریا عشق
حدیث سینه ی من غرق ماتم و شادی است
همیشه طی شده اندوه و غصه ام با عشق
به زور فتنه و آشوب ها نخواهم مرد
درون سینه ی من می کشد نفس تا عشق
جواب عربده را داده ام به سیلی سخت
جواب من به محبت، نبوده الا عشق
زبان مردم من نیست جز ترنم مهر
به گوششان ز ازل کرده است نجوا عشق
بلوچ و کرد و عرب ،ترک و گیلک و لر و فارس
نشانده بر سر یک سفره جمع شان را عشق
هزار حنجره دارم هزار و یک مذهب
صدای واحد من بوده است تنها عشق
جواب غائله را با قیام باید داد
چه ضربه ها که نخورده است بی تبری عشق
خدا کند که شود قسمتم به حب وطن
شبیه آنچه که کرده است با زلیخا عشق
در این زمانه ی بی منطق سیاه و سفید
چه نام معتبری کرده است پیدا عشق
به نام نامی ایران، سرای عشق و امید
که در تمام جهان کرده است برپا عشق
محمدجواد منوچهری
