خدا کند که ز دلهای ما صفا نرود غبار وسوسه در چشم پاک ما نرود خدای خوان چو شدی دوری از تلاش مکن که با دعای تن آسودگان بلا نرود چه نغمه هاست کز آن موج ف…
خدا کند که ز دلهای ما صفا نرود غبار وسوسه در چشم پاک ما نرود خدای خوان چو شدی دوری از تلاش مکن که با دعای تن آسودگان بلا نرود چه نغمه هاست کز آن موج فتنه برخیزد ندیم عقل به دنبال هر صدا نرود غلام همت درویش نخوت اندیشم که از غرور به دربار پادشا نرود روا بود که ز روز سیه بیندیشد هرآنکه نیمشبان بر در خدا نرود فغان زر طلبان از جحیم می شنوم اگر که خواجه بداند پی طلا نرود ز کاسه ها بدر اید دو چشم بی پرهیز اگر به کوی کسان از در حیا نرود توانگر به فتوت چنان سرآمد باش که مفلسی ز سرای تو نارضا نرود تو دست معجزه بنگر در آستین کلیم که فتنه بر سر فرعون از عصا نرود اگر ز خرمن همسایه شعله برخیزد گمان مدار که دودش به چشم ما نرود طبیب اگر که زبان را به مهر بگشاید ز کوی او تن رنجور بی شفا نرود به یک نگاه چنان در دلم نشست آن ماه که یاد او ز سر من به سالها نرود به شام تیره ی خود یک ستاره دارم و بس چه روشنم گر از این آسمان سها نرود
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج