فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 27 دی 1403

پایگاه خبری شاعر

یکی تو آینه خودشو /ایرج قنبری

یکی تو آینه خودشو

یکی تو آینه خودشو
به جای من جا می زنه
نمی شناسه منو ولی
بهم میگه خود منه

مثل یه رویای قشنگ
گاهی میاد تو خواب من
می شینه مثل واژه ها
تو دفتر و کتاب من

من نمی خوام ببینمش
اما همیشه با منه
به جای من غزل می گه
به جای من داد می زنه

دیگه ازش خسته شدم
 هرجا می رم باهام میاد
می خوام ازش فرار کنم
دنبال ردپام میاد

دلم می خواد بهش بگم
ور داره دس از سرمن
مثل یه سایه اینقده
نگرده دور و بر من

کاشکی بتونم یه جوری
از آینه بیرون بیام
یا بشکنم آینه رو
یا باشم اونجور که می خوام

ایرج قنبری