دلا دیدی که خورشید ازشب سرد چو آتش سر ز خاکستر بر آورد زمین و آسمان گلرنگ و گلگون جهان دشت شقایق گشت ازین خون نگر تا این شب خونین سحر کرد چه خنجر ها ک…
دلا دیدی که خورشید ازشب سرد چو آتش سر ز خاکستر بر آورد زمین و آسمان گلرنگ و گلگون جهان دشت شقایق گشت ازین خون نگر تا این شب خونین سحر کرد چه خنجر ها که از دل ها گذر کرد زهر خون دلی سروی قد افراشت ز هر سروی تذروی نغمه برداشت صدای خون در آواز تذرو است دلا این یادگار خون سرو است
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج