فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 16 دی 1403

پایگاه خبری شاعر

گر چشم من در روی آن خورشید رخسار آمدی

گـر چـشـم من در روی آن خـورشـید رخـسـار آمدیآخــر شــب امــیــد را صــبــحــی پــدیــدار آمــدیتـا کی دوم چـون بـیخودی در کویت ار بـخـتـم بـدییـا پـای…

گـر چـشـم من در روی آن خـورشـید رخـسـار آمدیآخــر شــب امــیــد را صــبــحــی پــدیــدار آمــدی
تـا کی دوم چـون بـیخودی در کویت ار بـخـتـم بـدییـا پـای در سـنـگ آمـدی یـا سـر بــه دیـوار آمـدی
گر دوسـت بـودی یار من، کـی خـواسـتـی آزار من؟آسـان گـرفـتـی کـار مـن، هـر چـنـد دشـوار آمـدی
پشت من از غم گشت خم، کز بخت بنمودی ستمهرگز چـنین خـاری ز غـم بـر جـان غمخـوار آمدی؟
دردی که دارم در نهان کز یار جـسـتـی کس نشـانهر موی من گشتی زبـان، یک یک بـه گفتار آمدی
تــا کــی ز بــیــداری مــرا بــاشــد دو دیـده در هــواای کـاش! تـیری از سـمـا بـر چـشـم بـیدار آمـدی
خـسـرو چـنان گشت از سـخـن، کاندر میان انجـمناز دوست در گفتی سخن، دشمن به گفتار آمدی

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج