گـر چـشـم من در روی آن خـورشـید رخـسـار آمدیآخــر شــب امــیــد را صــبــحــی پــدیــدار آمــدیتـا کی دوم چـون بـیخودی در کویت ار بـخـتـم بـدییـا پـای…
گـر چـشـم من در روی آن خـورشـید رخـسـار آمدی | آخــر شــب امــیــد را صــبــحــی پــدیــدار آمــدی |
تـا کی دوم چـون بـیخودی در کویت ار بـخـتـم بـدی | یـا پـای در سـنـگ آمـدی یـا سـر بــه دیـوار آمـدی |
گر دوسـت بـودی یار من، کـی خـواسـتـی آزار من؟ | آسـان گـرفـتـی کـار مـن، هـر چـنـد دشـوار آمـدی |
پشت من از غم گشت خم، کز بخت بنمودی ستم | هرگز چـنین خـاری ز غـم بـر جـان غمخـوار آمدی؟ |
دردی که دارم در نهان کز یار جـسـتـی کس نشـان | هر موی من گشتی زبـان، یک یک بـه گفتار آمدی |
تــا کــی ز بــیــداری مــرا بــاشــد دو دیـده در هــوا | ای کـاش! تـیری از سـمـا بـر چـشـم بـیدار آمـدی |
خـسـرو چـنان گشت از سـخـن، کاندر میان انجـمن | از دوست در گفتی سخن، دشمن به گفتار آمدی |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج