فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 16 دی 1403

پایگاه خبری شاعر

گر به کمند زلف تو من نه چنین اسیرمی

گـر بـه کـمند زلف تـو من نه چـنین اسـیرمیکی بـه کـمند ابـرویت خـسـتـه زخـم تـیرمیهست یقین چو مردنم، از غم دوریش مکشبــاری اگـر بــمـیـرمـی، در قـدم تـ…

گـر بـه کـمند زلف تـو من نه چـنین اسـیرمیکی بـه کـمند ابـرویت خـسـتـه زخـم تـیرمی
هست یقین چو مردنم، از غم دوریش مکشبــاری اگـر بــمـیـرمـی، در قـدم تــو مـیـرمـی
بــودم اسـیـر کـافـران وقـتــی و در فـراق تــودر هوسم که این زمان کاش همان اسیرمی
پـنـد دهنـد کـز بـتـان چـشـم بـبـند جـان مـنبــاز کـشـیـد تـا مـگـر بـنـد کـسـی پـذیـرمـی
تـرک سخن بـگو که شدملک جهان از آن منآه کـه تـنـگ در بـرت یک شـب اگـر بـگـیرمـی
طعنه زنی که خسروا، ملک جـهان ستـانمیگـر بـه ولـایت سـخـن مثـل تـو بـی نظـیرمی

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج