گـر بـه کـمند زلف تـو من نه چـنین اسـیرمیکی بـه کـمند ابـرویت خـسـتـه زخـم تـیرمیهست یقین چو مردنم، از غم دوریش مکشبــاری اگـر بــمـیـرمـی، در قـدم تـ…
گـر بـه کـمند زلف تـو من نه چـنین اسـیرمی | کی بـه کـمند ابـرویت خـسـتـه زخـم تـیرمی |
هست یقین چو مردنم، از غم دوریش مکش | بــاری اگـر بــمـیـرمـی، در قـدم تــو مـیـرمـی |
بــودم اسـیـر کـافـران وقـتــی و در فـراق تــو | در هوسم که این زمان کاش همان اسیرمی |
پـنـد دهنـد کـز بـتـان چـشـم بـبـند جـان مـن | بــاز کـشـیـد تـا مـگـر بـنـد کـسـی پـذیـرمـی |
تـرک سخن بـگو که شدملک جهان از آن من | آه کـه تـنـگ در بـرت یک شـب اگـر بـگـیرمـی |
طعنه زنی که خسروا، ملک جـهان ستـانمی | گـر بـه ولـایت سـخـن مثـل تـو بـی نظـیرمی |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج