فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 5 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

« گذری بر ترانه ی “تظاهر” خانم سیما مهرآذر – جواد نوروزی »

به نامش

درود بر دوستان همراه و همسفر در این گذر سبز از رویش اندیشه ها

ترانه ی زیبایی خواندم از سرکار خانم سیما مهرآذر عزیز که تصاویر درخوری داشت و فراز و فرودی که وسوسه می کرد به دقیق خواندن و خواندن و خواندن
و نوشتن !

ترانه ی “تظاهر” مد نظرم است که دیروز منتشر شد و من با تاخیر خواندم ( امیدوارم تأیید این مطلب آنقدر طول نکشد که گفته ام نادرست جلوه کند ! )

ترانه را می خوانیم :

سخته کنارم باشی اما فکرت
درگير دلداده ی ديگه باشه
نگاه چشمای غریبه وارت
مسافر جاده ی دیگه باشه

حقيقت قلبتو انکار نکن
بهتره این رابطه قطع بشه ــ کات
می گن که مرگ يه بارو شيون يه بار
ميخوام رها شه دستام از تو دستات

سکوت تو پر از حديث و حرفه
عوض شدی..فهميدنش آسونه
تحملم سخته برات اين روزا
می ذاری و ميری به هر بهونه

گلوی اعتمادمو گرفته
شکّی که بهتره بگم يقينه!
تيغ خيانت رگ عشقمو زد
با مرگ شده وجود من “قرينه”

نبودنت بهتر از اينکه با تو
باشم ولی تو رو نداشته باشم!
به جای عشق ايندفه گرد نفرت
رو صورت رابطه مون می پاشم…

***

آغاز ترانه برایم جذاب است
این نوع ورود بی مقدمه را به وسط ماجرا دوست دارم که از مشخصه های برخی فضاهای مدرن در شعر امروز به شمار می آید.

اما از فضای خوب شروع کار که گذر کنیم و کمی در بند اول دقیق تر شویم نکاتی دیده خواهد شد که شاید شایسته ی اشاره باشند.
وحدت زبان از اصولیست که در انواع ژانرهای شعر مهم و تاثیر گذار است و اثر مستقیم روی یکدست بودن یا نبودن فضای شعر می گذارد.
به نظر شما در بند اول واژه یا واژه هایی هست که با فضا و دایره واژگانی کل اثر هماهنگ نباشد ؟
بله !
حق با شماست و من هم موافقم !
“دلداده” و پسوند “وار” می تواند از آن جمله باشد !
البته شخصن با واژه ی “درگیر” هم نه به جهت زبان که به جهت مکان استفاده چندان موافق نیستم.
نکته ی دیگری که می توان در بند اول به آن اشاره کرد، حشو بودن “چشم” در مصرع سوم است. چرا که “نگاه” خواه ناخواه مرجعی طبیعی جز چشم ندارد و نیازی به حضور خود واژه ی “چشم” احساس نمی شود.
شاید اگر نگارنده به جای خانم مهرآذر می بود اینچنین قلم می زد: ( قصد تحمیل آلترناتیو نیست و غرض فقط نشان دادن نمونه ای پیشنهادگونه برای جایگزینی است.)

سخته کنارم باشی اما فکرت
غرق خیال یکی دیگه باشه
نگات که این روزا با من غریبه ست
مسافر جاده ی دیگه باشه

از بند اول عبور می کنیم !

بند دوم به دو جهت دوست داشتنی است. ( لااقل برای من ! )
ابتدا جسارت شاعر در استفاده از واژه ای که مخاطب انتظارش را ندارد که البته در گویش روزمره کاربرد دارد.
منظور واژه ی “کات” است که در جایگاه قافیه هم نشسته و قافیه شدنش هم بر قدرت تاثیرش می افزاید.
دوم دو آرایه که در بیت دوم این بند پیاده شده
یکی ارسال مثل در مصرع سوم و دیگری “حسن تعلیلی” که در معنای مصرع چهارم نهفته است.
نکته ی منفی ای که در خلال زیبایی این بند اختلال ایجاد می کند به هم خوردن هارمونی و هم نشینی واژه ها در مصرع اول این بند است که به سبب حضور واژه ی “انکار” به وجود آمده است که حرف “ر” در این واژه از وزن خارج است.
به نظرم با جایگزین کردن “حاشا” به جای “انکار” هم مشکل وزنی رفع می شود و هم خدمتی به بهتر شدن معنا کرده ایم.

“سکوت سرشار از ناگفته هاست …” !
جان کلام مصرع اول بند سوم این عبارت است !
بند سوم هرچند حرف تازه و “آن” قابل اشاره ای ندارد ولی به غیر از نکته ای که عرض می کنم روانی خوبی دارد و در خدمت مسیر ترانه قرار گرفته است.
و نکته ی مورد نظر هم عبارت آشنای “حرف و حدیث” است که توسط سراینده به دلیل نامعلومی جا به جا شده است که این جا به جایی از زیبایی آن کاسته است.
به نظرم اگر همان “حرف و حدیث” گفته شود بهتر است و مشکلی هم برای وزن ایجاد نمی کند پس فبها !

و اما بند چهارم برعکس بند سوم نکات و شاعرانگی قابل اشاره زیاد دارد چرا که در هر مصرع آرایه ای یافت می شود که عمق کلام را بیشتر می کند.
در بیت اول با جاندارپنداری و شخصیت دادن به “اعتماد” و “شک” و تصویر گرفتن گلوی “اعتماد” توسط “شک” صحنه ی تضاد و درگیری “شک” و “اعتماد” به شکل یک نزاع به زیبایی تصویر شده است.
البته در مصرع دوم ایرادی را وارد می دانم و آن هماهنگ نبودن معانی است که سبب تضاد شده است و سبب اصلی آن نبودن تفاوت زمانی بین دو مفهوم متعارض است.
“شک” و “یقین” نقاط مقابل یکدیگر بوده و به طور هم زمان نمی توان هر دو را در یک ظرف ریخت !
احساس مورد نظر یا “شک” است یا “یقین” و اثبات هر یک دلیل بر نفی دیگری است.
این مشکل با استفاده از یک قید زمان به راحتی قابل حل است.
برای مثال :
شکی که این روزا دیگه یقینه
یا
شکی که این روزا خود یقینه
و …
و نکته ی بعدی ترکیب اضافی “تیغ خیانت” است و شخصیت بخشی به “عشق” که این مصرع گویای این مفهوم است که “خیانت قاتل عشق است” که سراینده با هنر خود به خوبی این عبارت را شاعرانه بیان کرده است.
مصرع آخر این بند هم در مفهوم زیباست و وجود را قرینه ی مرگ شمردن تعبیر خوبی است ولی جا به جایی ارکان جمله در این مصرع کمی گوش را آزار می دهد و شاید با دقت بیشتر بتوان به پرداخت بهتری رسید.
البته نباید سخت بودن کار سراینده در فشار قافیه را نادیده گرفت و شایسته است بابت انتخاب قافیه هایی بدیع هم به سراینده آفرین گفت.

و در آخر می رسیم به بند پایانی
بیت اول بسیار زیباست و خودم سادگی بیان این بیت را خیلی دوست دارم که ترانه گی خوبی دارد ولی متاسفانه مصرع اول دچار ضعف تألیف است.
مفهوم مورد نظر “نبودنت بهتره از اینکه با تو” بوده است که به اجبار وزن فعل “است” که در ساختار محاوره در “بهتره” لانه کرده است ! حذف شده که مفهوم را دستخوش ضعف نموده است.
با کمی دقت می توان این ضعف را از بین برد، برای مثال:
نباشی بهتر از اینه که با تو،

انتقال فعل “باشم” به مصرع دوم هم کمی به فصاحت بیان ضربه زده است که البته در صورت اجرا می توان با یک مکث کوتاه بعد از “باشم” توسط خواننده بر این مشکل فائق آمد.
مفهوم بیت آخر را هم بسیار می پسندم و قدرت تصویرسازی سراینده و ایجاد فضایی زیبا و خیال انگیز در این بیت جای تحسین دارد.
تعبیر زیبای “گرد نفرت” که با به کارگیری مجدد صنعت تشخیص روی صورت رابطه می نشیند واقعن زیباست و حسن ختام بسیار خوبی بر این ترانه ی زیباست.

ترانه ای بسیار زیبا بود که می تواند با کمی ویرایش به سلیقه ی سراینده ی خوش ذوقش بسیار زیباتر هم بشود.

با امید به اینکه به زودی شنونده ی نسخه ی اجرا شده ی این ترانه باشم، موفقت و روزهای سرشار از سعادت و بهروزی را برای شاعر و ترانه سرای عزیز، دوست خوبم خانم سیما مهرآذر آرزومندم.

سحر نزدیک است.

به امید طلوع…

یا حق

بخش نقد ادبی | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو