فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 27 دی 1403

پایگاه خبری شاعر

کتاب زیتون سیاه

کتاب زیتون سیاه

زیتون سیاه

زیتون سیاه چشمانت هر چه که باشد برای من چون ثروتی است که در لوحه های گلی بابل از ان یاد کرده اند : ثروتی تمام نشدنی تو را در کدامین وازه باید جست که تو در وازه ها نمی گنجی تو را باید در وسعت بی کران اسمان جست : ((زیبایی کائنات در تو خلاصه می شود)) پیش از همه از چشمانت سخن گفتم چرا که چشمانت رمز و راز هستی را میفهمد تنهایی مرا در می یابد و عبور غم را از لحظه های من در روشنی گیسویت نگاه نازکم دریافته است زیتونی سیاه را وجودت پیوست دارد زیبایی های خداوندی را نمی دانم چه شد که در سواحل وجودم پهلو گرفته ای وخود را وارث سادگی هایم خواندی نمی دانم ولی بدان که دستهایم بوی نان و نوازش می دهد ای نایافته ی دیروزم یافته ی امروزم وامید فردایم خورشید و ماه و زهره در تو ظهور کرده اند گرمای خورشید و زیبایی ماه و چشمان زهره تو تولد ترانه ای در پردازش افکار من بگذار دستهایت در دستانم بماند حتی اگر در گرمای دستانم تلف شود من که چنین میکنم چرا که دستهایت دستانم را شگفت زده می کند امن ترین مکان برای زندگی کردن و مردن لبانت را دوست می دارم وسخنانت را چرا که مرا به یاد خودم می اورد چه بی اندازه سرخی لبانت به افکار سرخ من شباهت دارد و سخنان دلنشینت به انچه که می خواهم بر زبان بیاورم بر فراز کوه نگاهت که می ایستم ابهت تو را نمی بینم به دامنه ی نگاهت که می رسم در می یابم شگفت زده می شوم به سجده می افتم نگاهم کن من در این دامنه می مانم بغضی در گلویم مهیا شده است می خواهم گریه کنم اما به امتداد راه که می اندیشم به نم نم بارانی که من و تو از ان نمی گریزیم دستهایت را رها نمی کنم در اغوشت میگیرم و غرق در بوسه ات می کنم گویا صدای خنده ات را می شنوم که همراهیم می کنی در این راه سنگلاخی و مشکل باید باشی اگر به دست های گره خوردمان معتقدی ای افرینش مهربانی ای طلوع دلخوشی های من دست هایم را بگیر تا رهاییم بخشی نگاهم کن تا تو را باور کنم و بخند تا بفهمم به زندگیت شادمانی بخشیده ام. پیام مجاوری مقدم ((این نسخه ی اصلی است ساعتها از نیمه شب گذشته است اما با یاد تو نوشتن چیز دیگریست))


نویسنده:پیام مجاوری مقدممترجم:ناشر:نهضت پویا
سال چاپ:1385نوبت چاپ:0
قیمت پشت جلد: 1800 تومان

بخش معرفی کتاب | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو