فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 1 خرداد 1403

پریسا منصوری

مریم یارقلی
مریم یارقلی

پریسا منصوری

پریسا منصوری
اهل تهران
متاهل
دارای دو فرزند پسر
سرودن رو در سن دوازده سالگی شروع کردم

1
گفتمت دیوانه ام با من خطر کن خوبِ من
عاشقت هستم بیا بر من نظر کن خوب من
کوره راه عاشقی صعب العبور و پر بلاست
پا به پایم شو کمی ،با من سفر کن خوب من

جادوی چشم سیاهت بی سلاحم میکند
حکم عشقت در دو عالم پادشاهم میکند
تا نگاهم میکنی مست و غزلخوان میشوم
قدرت عشقت بدینسان سر به راهم میکند

در غزلهایم همیشه شور و غوغا میکنی
جای خود را توی قلبم خوب پیدا میکنی
در تمام این غزلها من فدایت میشوم
کشته ی عشق خودت را باز احیا میکنی

درکنارت شاعر و دور از تو ویران میشوم
کفر خود را میدهم ،حتی مسلمان میشوم
من پریزادم بخواهی شکل انسان میشوم
دختر خوب و نجیبِ شهر تهران میشوم

2
حاضرم باقی عمرمو بدم
تا تو قاب چشم تو جا بگیرم
حالا که ندارمت دلم میخواد
لااقل توی خیالت بمیرم

چجوری دلت اومد پا بزاری
رو تموم خاطرات خوبمون
پیچیده تو خاطرم عطر تنت
نرو،برگرد یکمی پیشم بمون

یادته گفتی همیشه با منی
هنوزم همون صدا تو گوشمه
کاش میشد حتی ببینم توی خواب
دستای مهربونت رو دوشمه

کاش میشد بیای بشینی روبه روم
دوباره یک دل سیر نگات کنم
دوباره بهم بگی عاشقمی
جونمو هزار دفعه فدات کنم

تو قسم خوردی فقط مال منی
پس چی شد اینجوری پشت پا زدی
لا اقل میگفتی دوستم نداری
بعد یهو تیر خلاص رو میزدی

هنوزم عصرای جمعه دستتو
میگیرم با هم میریم سر قرار
خودتو ازم گرفتی پس دیگه
پا روی خیال و خاطره نزار

3
ای مسیــحــای دلــم،ای یــار مَردِستـــانی اَم
من فدایت کینچنین با عشق خود می خوانی ام

من فدای ناز آن چشمان مست و دلکَشَت
از چه رو در آتش حسرت ،تو میسوزانی ام

در هوای گرم عشق تو، دلم تب کرده است
کی لباس عافیت بر تن ،تو میپوشانیم

ای که در هر گوشه ای دلها خریدار تو اند
رحم کن ای لا مروت، از چه میترسانیَم

جمع گردند هر چه مردُم از هوا و از زمین
نیستند دلداده چون من ،باز میرقصانیَم

این منِ حیران به دور از تو به پایانش رسید
جان به آن سحر مسیحاییت،میبخشانیم؟

من طریق معرفت با عشق تو پیموده ام
چون شنیدم از دهانت، کز خودت میدانیَم

پیشکش کردم به درگاهت غزلهای دلم
کفـتــر جــلــد تـوام، هـرگـز نـمـیـپـرّانــیَـم
3

حاضرم باقی عمرمو بدم
تا تو قاب چشم تو جا بگیرم
حالا که ندارمت دلم میخواد
لااقل توی خیالت بمیرم

چجوری دلت اومد پا بزاری
رو تموم خاطرات خوبمون
پیچیده تو خاطرم عطر تنت
نرو،برگرد یکمی پیشم بمون

یادته گفتی همیشه با منی
هنوزم همون صدا تو گوشمه
کاش میشد حتی ببینم توی خواب
دستای مهربونت رو دوشمه

کاش میشد بیای بشینی روبه روم
دوباره یک دل سیر نگات کنم
دوباره بهم بگی عاشقمی
جونمو هزار دفعه فدات کنم

تو قسم خوردی فقط مال منی
پس چی شد اینجوری پشت پا زدی
لا اقل میگفتی دوستم نداری
بعد یهو تیر خلاص رو میزدی

هنوزم عصرای جمعه دستتو
میگیرم با هم میریم سر قرار
خودتو ازم گرفتی پس دیگه
پا روی خیال و خاطره نزار

4
تا که تو رفتی دل تنگم شکست
بغض سر راه گلویم نشست
غصه دوباره شده مهمان دل
آهوی دل از قفس سینه رست
آخ بیا غرق پریشانیم
چون گذرد این شب طولانیم؟
سوختم از دوری تو چاره کو؟
باز اسیر دل طوفانیم
وای عزیزم تو بگو کیستی؟
انسی و جنی؟تو ملک نیستی
روی زمین از چه جهت آمدی
مثل خدایی تو بشر نیستی
بانوی رنجم به تو دلباختم
در نظرم از تو خدا ساختم
جز تو کسی نیست در اندیشه ام
من همه را پشت سر انداختم
هرچه نوشتم همه تکلیف بود
در غزلم این همه تعریف بود
شاعر چشمان توام،دیگران
هر چه سرودند اراجیف بود