فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 29 اردیبهشت 1403

پاییز

زمین به ناخن باران ها تن پر آبله می خارید به آسمان نظر افکندم هنوز یکسره می بارید شب از سپیده نهان می داشت تلاش لحظه ی آخر را ز پشت شاخه ی مو دیدم کبو…

زمین به ناخن باران ها
تن پر آبله می خارید
به آسمان نظر افکندم
هنوز یکسره می بارید
شب از سپیده نهان می داشت
تلاش لحظه ی آخر را
ز پشت شاخه ی مو دیدم
کبوتران مسافر را
هنوز از نم پرهاشان
حریر نرم هوا تر بود
هزار قطره به خاک افتاد
هزار چشم کبوتر بود

نسیم ظهر خزان ، آرام
چو بال مرغ صدا می کرد
هوا ، سرود کلاغان را
به بام شهر ، رها می کرد
به زیر ابر مسین ، خورشید
سر از ملال ، به بالین داشت
ز نور مفرغی اش ، آفاق
لعاب ظرف سفالین داشت
چو قارچ های سفید از جوی
حباب ها همه پیدا شد
چو قارچ های س یه در کوی
هزار چتر سیه وا شد

غروب ، گرد بلا پاشید
به شاخه ها تب مرگ افتاد
به زیر هر قدم باران
هزار لاشه ی برگ افتاد
افق در آن شب ابر آلود
به رنگ تفته ی آهن بود
ستاره ها همگی خاموش
دریچه ها همه روشن بود
به کوچه ها نظر افکندم
هنوز کفش کسی جز من
به خاک ، سینه نمی مالید
نسیم کولی سرگردان
کنار کالبد هر برگ
غریب و غمزده می نالید

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج