ما همه یک ریشهایم ای همنفس
چشمهای از یک گهر یک خاک و بس
خون ما از یک تبار و یک نژاد
پس چرا ره می رویم بیراهه باد
دست هم را دشمنی از هم گرفت
دوستی را کینه از دلها شگفت
سایهی جنگ و ستم سنگین شده
عشق بازیچه ولی تزویر شده
مرزها را خود کشیدیم از غرور
خود شکستیم آینه ها با فتور
کاش چشمان جهان بیدار بود
کاش دلها با محبت یار بود
گر به مهر آدینه دست برهم دهیم
زندگی را رنگ دیگر می زنیم
شاعر : خداداد آدینه


