فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

نگاهی به چند و چون (سقوط) سروده ی سارا چگنی زاده

خورشید را
روی چشمان یخ بسته ام
پهن کنید.

هوای کهنه ی حقیقت را
در آغاز رشد حوصله ام
ترمیم دهید

شاید امشب
در تشنج ریشه ی فکرم
سقوط کنم.

در آغاز باید بگویم یک شعر خوب، معمولا از واقعیت های روزانه فراتر می رود. شاعر فرصت گزارش نویسی و تشریح ندارد(ایجاز) و ابهام شیرینی بر آن سایه می اندازد و از صراحت می گریزد. به قول “بارت” شعر بیان کتمان است.
اگر شعر را خوب بخوانیم و مزمزه کنیم ، در کل موضوعش تغیر وضعیت است. گوینده ی آن(نه شاعر) یک “من” نوعی ست که از وضعیت موجود خسته و در عذاب است و مخاطبش “تو” ی نوعی است. هر کس که شعر را می خواند.
موسیقی شعر ، بیشتر بر تضاد ها و گاه تناسب ها بنا نهاده شده که خواهد آمد.
بیایید تصویرها را ورق بزنیم:
در بند اول، یک تقابل نامحسوس بین خورشید(گرم) و چشم های یخ بسته(سرد) سازنده ی تصویر است که هم سبب موسقایی شدن است و هم جذابیت و مفهوم آفرینی. دید شاعرانه ی خوبی دارد.به فعل نگاه کنید”پهن کنید” . این طور می شود تصور کرد که چشم های یخ بسته دارند می لرزند و خورشید در “پهن کردن” بر روی آن ها مثل پوششی یا لحافی می ماند.
برای این “چشم یخ بسته می شود دو ویژگی داد:
اول: بی حرکت است.
دوم: دید ندارد(نابینا) با پهن کردن خورشید بر رویش، هر دو ویژگی ساقط می شود. در ضمن واژه ها با این پندار ، عین شیء شده اند. چشم ، در تصوری مثل انسان و خورشید مثل لحاف! این ها همان سپید خوانی یا بعدهای ناپیدای شعر است که به مخاطبش اهمییت می دهد و بخشی از تاویل و ساخت هنری تازه را واگذارش می کند و شاید زاویه های دیگری که مخاطب دیگری ببیند و بازگو کند.
در همین تصویر سازی ها، شعر را در حرکت می بینیم. حرکت از فضای تاریک به روشن. از ندیدن به دیدن . از ایستایی به رفتن.
در بند دوم، باز هم ساخت شعر و تصویرهایش بر تضاد بنا شده و از اولی نامحسوس تر: هوای کهنه ی حقیقت، در ترمیم به نویی می گراید. حرکت از کهنگی به تازگی می رسد ؛ وقتی ترمیم می شود. بنابراین می توان تصور کرد که حقیقت در کهنگی ، به ویرانه ای می ماند ؛ به ساختمانی که شکاف ها برداشته و وقتی ترمیم شود ، نو و سرپا می شود.
در بند پایانی ، فضای حاکم بر شعر، تاریک است(امشب) و ریشه ی فکر متشنج است که شاید سبب سقوط بشود.آیا فکرها ، همان دو بند پیش گفته نیستند؟ جدال بین تاریکی و روشنایی، کهنگی و نویی؟
در این بند ، “ریشه ی فکر”یک استعاره است که در آن فکر، همچون گیاهی تصور شده و با تشنج این ریشه لق می شود و احتمال سقوط می رود.
زبان شعر یک زبان نسبتا سالم است که بیهوده خود را گرفتار ناهنجاری ها و بازی ها نمی کند . این زبان بیش تر به مفهوم وفا دار است.
به واژه های کلیدی متن هم نگاهی کنیم:
خورشید،چشم، هوا، حقیقت، رشد، حوصله، ترمیم، امشب، تشنج، ریشه، فکر و سقوط.
اول: شاعر با اندکی تساهل، در یک واژه به کهن گرایی تن داده است. استفاده از پسوند “آن” که می شود برای بهتر شدن از پسوند رایج و امروزی “ها” استفاده کرد تا به یکدستی واژگانی که بی ارتباط با زبان نیست ، برسیم.
گرایش دیگر: تمایل به استفاده ی واژگانی عربی یا عادت به آن است. مثل واژه های:حقیقت، رشد، ترمیم، تشنج، فکر و سقوط. که برخی از آن ها آن چنان با زبان ما آمیخته که جدایی اش ناممکن یا دشوار است . البته برای این امر می شود سببی را دخیل دانست و آن چیزی نیست جز عامل منطقه ای و همزیستی دو زبان(عربی و فارسی) و اگر اشتباه نکنم در خوزستان ، ایرانیان عرب زبان.
در ضمن وسعت واژگانی و گزینش واژگان هر شاعر با فکر و تجربه ی او ارتباز تنگاتنگی دارد. با توجه به سن و سال سارا، می شود هر دو وجه را جوان دانست و در حال رشد و تکامل.
نگاهی به ترکیب های متن هم خالی از لطف نیست:
“چشمان یخ بسته، هوای کهنه ی حقیقت، رشد حوصله، تشنج ریشه ی فکر” در این ترکیب ها از سویی با تناسب هایی روبه رو هستیم: یخ، هوا، ریشه، رشد که شاعر را به طبیعت گرایی نزدیک می کند تا با توسل به این عناصر به بیان مقصود کمک کند.
آرایه های همانند تضاد و تناسب و و استعاره ، برای انسجام شکل شعر و جذابیت آن موثر است.
خوب است در پایان به گزاره های شعر در بندها اشاره ای کنیم. در بند اول و دوم هر دو گزاره ، امری ست و شاعر در اجرای آن اصرار دارد. در بند پایانی ف این گزاره التزامی ست، شک و تردی در اجرای آن است.
در کل متن، منطق نثری غلبه دارد و رهاشدن طبیعی و سود جستن از غریبه گردانی های خوب و بکر زبانی ، به شعر شدن و لذت متن خواهد افزود.

بخش نقد ادبی | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو