فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

نقد و بررسی غزلی از جناب توکل مشکات


نقش تخیّل و تصویر در غزل برای خلق و ظهور ناگفتنی ها ، چون ستونی بر ساختمان می باشد که هر چقدر معمارش مجرّبتر ، بهتر.
آنچه بیشتر به یک نظم در قالب غزل، شعریت می بخشد همان تخیل و تصویر است. بنابر این هر چقدر این چنین آرایه هایی در مضمون و ارتباط کلمات، بیشتر و قویتر عمل بکنند ، همانقدر بر قوّت و ماندگاری شعر افزوده می شود.
جناب توکل مشکوه ( مشکات ) از جمله غزلسرایانی هستند که بر این مقوله بیشتر حساس بوده و سعی بر تقویت شعر بوسیله تخیل و تصویر دارند. حقیر غزلی زیبا از این بزرگوار خوانده و متاثر گشتم . لذا اجازت خواستم تا در خصوصش قلمی هر چند ناچیز برانم و دقایقی در لابه لای عبارات به تامل نشینم.
با اجازه تان ابتدا شعر را مرور می کنیم:

پاشنه ی باریک لعنتی

در یک مسیرعادی باریک لعنتی
ماندم دوباره پشت ترافیک لعنتی

هی لحضه ها به روی سرم راه می روند
با نغمه های ساعت و تیک تیک لعنتی

هی دانه دانه می جوم اعصاب خویش را
در بسته ی آدامس – همان شیک لعنتی

شعر و خیال توی سرم وول می خورد
اما کجاست این قلم بیک لعنتی

چون فاتحان جنگ که پیروز میشوند
من یافتم به مشغله ماژیک لعنتی

کاغد نیافتم – در و دیوار و سقف را
پر کردم از تخیل آنتیک لعنتی

شب بود و من ز کرده ی خود بی خبرو بعد
نفرین و لعن بر شب تاریک لعنتی

شعر را خواندیم و مست خیال شدیم. آفرین باد بر شاعر گرامی اش. اینک بدون رودربایستی وارد کارگاه جرّاحی شده و جهت سهولت تفهیم و بررسی از چند جهت مورد بازبینی قرار می دهیم:

الف- نقد و بررسی از لحاظ وزن و ریتم موسیقیائی:

شعر در نماد ( U-U-UUU-U- ) و در وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف ) می باشد .
در وزن هیچگونه ایرادی نیست و عاری از دست انداز و سکته هجایی میباشد.
موسیقی کلمات بسیار عالی بوده و ریتم و آهنگ شعر از یک هماهنگی بخصوص و روان ، پیروی می نماید.
ملودیای کشیده ای که در نقطه ی اتصال قوافی با ردیف پیش می آید بر دل انگیزی موسیقی شعر می افزاید .

ب- نقد و بررسی از لحاظ تکنیک و قوافی:

از لحاظ تکنیک دارای نکات قوّت زیبایی می باشد، اما به نظر حقیر اتفاقاتی شبیه تکرار برخی کلمه در مواقعی ، موجبات ضعف تکنیک را فراهم آورده و شاعر ، مهلتی بر سایش غزل نگذاشته است.عجله در چنین خلاقیّتی اشتباه محض است . به عقیده ی بنده ، باید چندین بار شعر را از الک گذرانده سپس به چاپ برسانیم. حساسیت در تکنیک از جمله ی وظایف شاعر برای استحکام شعرش می باشد. لذا با عنایت بر اینکه تقویت تکنیک در شعر بر زیبائی سخن می افزاید بر نتیجه ی برعکسش نیز اعتقاد وافر داریم.
بطوری که زیر هم افتادن عبارت « یافتم » در قسمت پایانی شعر از قوّت تکنیک در شعر ، کمی می کاهد و چنین مواردی که معمولاً حاصل شتاب بر اتمام کلام است ، در شکلهای گوناگونی به چشم می خورد.
در خصوص عنوان غزل نیز چیزی سر در نیاوردم!
نمی دانم شاعر عبارت « پاشنه » را برای چه آورده است!؟
آیا شعر بعدها اصلاح شده و در قبل از اصلاح ، عبارت مذکور بوده است؟!!
خوشبختانه شاعر عزیز در قید حیات هستند و می توانند بر سئوال حقیر جواب مناسب و قانع کننده ای بدهند.
در این غزل زیبا قوافی جالب توجّهی باعث گرایش شعر بر زبان حال شده است.
هرچند که استفاده از عباراتی که ریشه در ادبیات فارسی ندارند ، از خلوصیّت زبانی شعر می کاهد اما اگر چنین کلماتی در مکالمه ی امروزی جامعه ی ما مصطلح باشند ، برای بکر آفرینی ، ایجاد مشکل نمی کنند، در هر حال بهتر است عبارات بیگانه در شعر بر داخل گیومه انداخته شوند .
قافیه هایی که در این شعر به کار برده شده اند عبارتند از :
باریک،ترافیک،تیک تیک،شیک،بیک،ماژیک،آنتیک،تاریک

ردیف و اکثر قوافی از نوع نادره ها بوده و در زیبائی آفرینی آهنگ و زبان شعر تاثیر مثبتی داشته و بر این اساس لذت بخصوصی را بر ذهن مخاطب تزریق میدارند.

ج- نقد و بررسی از لحاظ آرایه های ادبی:

اینجانب وقتی که غزل فوق را می خوانم از شعرهای دیروزی و کلاسیک، بسیار فاصله گرفته و بر دنیای جدیدی از عالم شعر وارد می شوم . برای اینکه با زبان بکری مواجه می شوم.
شاعر عزیز ما اگر همینطور بر خلاقیت خویش ادامه دهند می توانند انقلاب جدیدی در آثار ماندگار خویش فراهم آورند. این مطلب را بدین خاطر عرض نمودم که بدانید که حقیر از روی آرایه های ادبی بی تفاوت نمی گذرم و از این بابت لذت برده و به تامل می نشینم..
در این شعر تا آنجایی که امکان داشته باشد از آرایه ها استفاده ی مناسبی شده است.
کنایه،ایجاز،تخیل و مخصوصاً استعاره های مصوّر ، باعث استحکام حیات مضمون و زنده شدن همیشگی احساس در مضمون شده اند.
از جمله استعاره های مصوّر و خیال انگیز و بکر امروزی که قابل تامل و توجّهند، می توان بر موارد زیر اشاره نمود:
راه رفتن لحظه ها به روی سر
نغمه های ( تیک تیک ) ساعت
جویدن اعصاب
وول خوردن شعر و خیال توی سر
تخیل آنتیک

اما این را هم باید متذکر باشم که تا جایی که هست سعی کنیم از حشو و عبارات اضافی دوری نموده و بر قوت شعر بیفزاییم.
بعنوان مثال: حضور کلمه ی اشاره « این » در بیت چهارم لازم نمی باشد و معلوم است که شاعر، عبارت مذکور را صرفاً جهت پر کردن استفاده نموده است.

د- نقد و بررسی از لحاظ زبان و برداشت معانی:

زبان شعر نوین و امروزی با گرایش بر سمت و سوی غزل مصوّر بوده و دلنشین و زیباست. هر چند که شاعر در ارتباط عمودی شعر و در مسیر تخیل خویش جهد بر این دارد که سر در گمی خویش را معلوم ندارد اما بوضوح خارج شدن مضمون در ریل مفهوم و گاهاً نکاتی در خط ابهام آفرینی ، باعث ایجاد سستی در چهار چوب و استخوان شعر در تسلسل عبارات شده است. یعنی ابتدا بر مخاطب چنان القاء شده که شاعر دارد راه می رود و بعدها با قطع شدن ناگهانی ارتباط بر ساکن شدن فرد در اطاقی اشاره ی غیر مستقیم دارد!! و معلوم می شود که شاعر برای خویش کوچه های بن بستی از جنس خیال درست کرده و در دنیای خویش سیر می کند . او می خواهد شعر بنویسد اما همین خیال حاصل از تامل و سلوکش،خود، نوعی شعر می شود . تفکر شاعر در عالم خیال عجیب است. آدم وقتی بر عمق مطلب سفر می کند ماشین های خیالی، چنان جاذب بر ذهن می شوند که بر دل حکومت می کنند و روح ،چندان شوقی به برگشت بر عالم عینی نشان نمی دهد .
شاعر در این شعر سوار بر خیال بوده و در عمق تصاویر ، موجبات خلق تفکرات رنگین را فراهم آورده است:

در یک مسیرعادی باریک لعنتی
ماندم دوباره پشت ترافیک لعنتی

هی لحضه ها به روی سرم راه می روند
با نغمه های ساعت و تیک تیک لعنتی

مسیر همیشگی تخیّل شاعر در ابتدا خیلی باریک و سخت است ، برای اینکه می خواهد بنویسد اما نمی داند چه بنویسد!
لذا به حیرت فرو رفته است و معطّل مانده که در ترافیک اوزان و تصاویر و کلمات، کدامین را بر گزیند!
می خوهد از کمترین زمان، بیشترین بهره را بگیرد ، لیکن از ملاحظات گذر دقایق بی بهره می ماند.
شاعر ما دوست دارند ساعت ، کمی کارش را تعطیل کند تا در آرامشی کامل و بدون عجله و در آسوده خیالی تمام بر خلق زیبائی خویش اقدام فرمایند…!!! زهی خیال باطل!

هی دانه دانه می جوم اعصاب خویش را
در بسته ی آدامس – همان شیک لعنتی

شعر و خیال توی سرم وول می خورد
اما کجاست این قلم بیک لعنتی

قطار احساس ، ریل زمان را بسرعت پشت سر می گذارد و فرصت از دست می رود .
همچنان شاعر خلاق ما به فکر فرو رفته و دارد از عصبانیت ، آدامس می جود . ( آدامس هم آدامس های قدیم که لذتش از دماغ آدم نمی رفت . آدامس های مصنوعی و یا وارداتی امروز را که یکی دو دقیقه می جوی ، شیرینی اش بطور کامل از بین رفته و جز لاستیکی نرم در دهن باقی نمی ماند – این هم مزاح ادبی- ).
کجاست قلم ؟! آهای ! یکی برایم خودکار بیاورد تا زود یادداشت کنم که الآنش عبارتهای خوش تیپ من از ذهنم می پرند…

البته جدا از شوخی عرض می دارد، شاعر در اینجا می خواسته از استعاره ی مصوّر بهره مند شود لیکن ضعیف عمل نموده و بنابر این معنی دو مصرع با همدیگر خوب قفل بند نشده اند.
جا داشت شاعر عزیز ، بیت آدامسدار را بدین صورت با آرایه و افاده بیامیزد:

هی نرم نرم می جوم اعصاب خویش را
چون دانه ی «آدامس» ، همان « شیک» لعنتی

ردیف، با این تکرار زیبایش مرا به یاد بعضی سریال های خارجی می اندازد که عبارت « لعنتی » را در دوبله بکار می برند !

شاعر به خیال فرو رفته و در عمق خیال حس شعر آفرینی اش گل کرده اما خودکار در دسترس ندارد و از این بابت هم که فرصت از دست می رود ناراحت است .
حال عجیبی را زیبا به تصویر کشیده است. بنده خودم با این چنین حالی زیاد مواجه می شوم . می بینید در سر کار هستم و یکدفعه سوژه ای در ذهنم حک شد که جا دارد در قالب زلال بیافرینم اما هرچه جیبم را می گردم خودکار نمی یابم و لابد یا مضمون و آرایه ی مورد نظر از یادم می رود و یا اینکه مجبوراً در قسمت یادداشت موبایلم با زحمت بسیار تایپ می کنم تا بعداً به کاغذ یا کامپیوتر انتقال دهم.

چون فاتحان جنگ که پیروز میشوند
من یافتم به مشغله ماژیک لعنتی

کاغد نیافتم – در و دیوار و سقف را
پر کردم از تخیل آنتیک لعنتی

تخیل شاعر پر احساس ، هم شیرین است و هم رنگی و دوست داشتنی.
هر چند که استفاده از عبارت«جنگ» به دنبال عصبانیت، چندان بیجا و نامناسب نمی باشد اما انتظار می رفت که ارتباط عمودی در اواخر کلام به خشونت کشیده نشود .
احساس در اینجا بطور ساده پیش رفته و کمی هم از ریل معنا خارج می گردد. برای اینکه شاعر در ابتدا به دنبال قلم بوده نه کاغذ. لذا این انحراف ناگهانی از استحکام مفهوم عبارات تا حدی می کاهد. شاید چنین تصور شود که شاعر بعد از یافتن ماژیک به جای خودکار ، تازه متوجّه شده که کاغذ هم ندارد اما این چنین القاء در همه ی اذهان بدرستی نقش نمی بندد.
در حقیقت شاعر ما علیرغم ادعایش « فاتح » هم نمی شود . زیرا که نتوانسته کاغذ را بیابد و در حقیقت به مرام و خواسته اش که نوشتن شعر با قلم بر روی کاغذ بود، نرسیده است!
بنابر این، شعر از شاعر می جوشد ، خودکار و کاغذ نمی یابد و سر انجام عصبانیت خویش را با نقاشی به سقف و دیواره های تخیل محصورش می ریزد.

این غزل ، یک حسن بکری دارد که آن هم ارتباط مضاعف با مخاطب است.
یعنی نمی گذارد خواننده از روی مطلب یک باره بگذرد .
مخاطب را بر می گرداند و مجبور به دوباره خوانی می کند و همینطور بر تامل و تحیـّرش می افزاید .
انتهای شعر چنان ذهن آدمی را مشغول بر خلوت خویش می کند که گویا شعر را خواننده خودش نوشته و یا در آن عالم حضور داشته است. همین اتفاق های تخیل بر انگیز هستند که دامن شاعران را می گیرند و دست از احساس خود جوششان بر نمی دارند .
تنهایی….
خلوت….
خماری و مستی ( از خود بیخود بودن )…
و شب … که همواره بر شاعر ، دلتنگی می آورد.

شب بود و من ز کرده ی خود بی خبرو بعد
نفرین و لعن بر شب تاریک لعنتی

شاعر در انتهای شعر بر مستی خود در عالم معنا اقرار نموده و تاسف می خورد که چرا در پشت موانعی فرصت را به باد داده است.

غزل زیبایی است.
من واقعاً از این عالم زیبا لذتی وافر بردم و می توانم با اطمینان عرض دارم که قدم به قدم احساس های رنگین شاعر را درک می نمایم.
جناب توکل مشکات در خلق تصویر و زیبایی ها در عالم شعر استعداد فوق العاده ای دارند . تخیل زیبای دوستم را می ستایم و برایشان آفرین می گویم. معمولاً ما شاعران، تا شعر کسی را بطور کامل تشریح و جراحی ننموده ایم بر قدرت شاعرش پی نمی بریم . اکنون دانستم که جناب مشکات چه شاعر قدرتمندی بوده اند!
باری،بسیار خرسند شدم که اجازه ی ورود بر این جانب دادند و توانستم در حد خویش گوشه ای از عالم زیبایشان را بر دوستان گلم نشان داده و بر نیروی فوق العاده شان شاهد باشیم.
حقیر بسیار کوچکتر از آنم که غزل بزرگمردانی چون توکل مشکات را به تفسیر کشیده و بطور کامل وارد بر عالم پیچیده شان بشوم. ایشان خود استاد سخن هستند و دارای ذهنی خلاق.
امیدوارم خالق عالم ،عمر این شاعر بزرگوار و معزز را طولانی فرمایند تا در آینده های دور و نزدیک شاهد نوآوری در زبان و بطن آثار با ارزششان بوده و از تفکرات بکر و نابشان بنوشیم و لذت ببریم.

خدا یار و یاورتان باد

خادم اهل قلم
ابوالفضل دادا

بخش نقد ادبی | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو