ساده و شفّاف نویسی در غزل ، حُسن می باشد.
اگر غزلی را خواندی و بر لغت نامه مراجعه نفرمودی بدان که شاعر آن شعر ، استاد سخن می باشد. کسی که در سینه حرفها دارد به هیچوجه با کلمات غیر مصطلحی ، معنای پیامش را نمی پیچاند. من بارها بر آثار معروف بزرگان تاریخ ادبیات دقّت کرده و دریافته ام که روحیّه ی خودشان را با احساسات و نیاز مردم وفق داده و عمداً ساده نوشته اند! و این را فهمیده اند که نسل آدم ذاتاً ساده دوست هستند.
بعنوان مثال: اکثریّت ما ابیات عربی غزلهای حضرت حافظ را حفظ نکرده ایم! بجز بیت معروف « الا یا ایها السّاقی ادرکاساً و ناولها…» که آن هم به دلیل جذّابیت معنی و نرمیت بیان در مصرع دومش می باشد.
چرا حفظ نکرده ایم؟!
برای اینکه از پیچیدگی معنا زیاد خوشمان نمی آید.
برای اینکه سادگی و شفافیت در قالب غزل برای ما جذابیت بیشتری دارد.
به نظر ما غزلسرای عالی آن کسی است که همه (از دکترای ادبیات گرفته تا پیر و جوان بیسواد) بتوانند براحتی با غزلش ارتباط برقرار کرده و از شفّافی پیام شعر، بهره مند شوند
به بیت زیر توجه فرمایید:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
کجای این بیت ، سخت و پیچیده است؟!
در کجای این،افاده های سخت ادبی به کار برده شده که از لحاظ تفهیم و معنی برای مخاطب شعر، ایجاد مشکل بکند؟!
می بینید که حتّی از استعاره ها و دیگر آرایه ها نیز تا حدّی به دور و تهی است، اما یک جذابیّت و شیرینی خاصّی را که ناشی از زلالیت و سادگی مضمون بوده دارا می باشد.
حقیر عرض نمی دارد که از آرایه های ادبی محروم بمانیم، بلکه می خواهم این را عرض بکنم که از خصوصیات مهم غزل خوب ، یکی نیز صاف و ساده نوشتن است. ساده نوشتن ، خودش هنر می خواهد . آن صمیمیتی که در سادگی هست در هیچکدام از افاده ها پیدا نمی شود. برای اینکه در سادگی، آنچه از دل بر می آید مستقیم بر قلم جاری می گردد.
غرض از این مقدّمه ، شناساندن شاعری است که طبع جوشانش با خصوصیّات گفته شده، خوب می سازد.
جناب ابوالقاسم حیدری از جمله غزلسرایانی هستند که با جوهره ی نابی سر و کار داشته و هیچوقت اعتقاد بر پیچیدگی معنا ندارند. من بارها غزلهای ایشان را خوانده و از شیرینی کلامشان بسیار لذت برده ام . نمی دانم از بین آن همه غزلهای شاهکار ایشان چرا قلم به روی غزلی گذاشته ام بنام ( دلخور ) که چندان هم به عمق نپرداخته است؟!
شاید به خاطر ساده و لذتبخش بودنش است و یا بدلیل چکیدگی سخن در وزنی روان!
باری،با کسب اجازه از شاعر محترم ، غزل را با دقّت تمام و اگر هم حال داشتیم در عالم موسیقی مرور می کنیم:
« دلخور »
گلچهره به من بگو کجایی؟
من منتظرم شبی بیایی
صدبار شکسته ای دلم را
دلخور نشدم که آشنایی
یوسف شدی و امید کنعان
الحق که تو نور چشم مایی
این درد فراق کشته ما را
از بس به خدا که بیوفایی
جز ناله وگریه ام به شبها
از ما نشنید کس صدایی
جان بر لب مارسیده آخر
جانا به خدا بگو کجایی؟
وزن در ریتم موسیقیائی: « مفعولُ فعولُ فاعلاتُن » و یا اگر بخواهیم مقداری فنّی تر بگوییم : وزن عروضی این شعر عبارت از مفعولُ مفاعلن فعولن ، هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف می باشد و شعری است خالی از هرگونه سکته ی هجایی و دارای ریتم و موسیقی یکسان و روان.
از لحاظ تکنیک، تکرار عبارت ( به خدا ) در این غزل از کیفیت بیان می کاهد. لازم است در این خصوص شاعر محترم حساس بوده و در اثرهای دیگرشان نهایت دقت را به عمل آورند.
این شعر نه درست حسابی با تشبیهات و استعاره هایی مزیّن شده و نه از آرایه های دیگری چون کنایه و تصویر و … بهره جسته است! خالی خالی از اینها بوده امّا شیرین و بسیار زیبا و جذاب !!!
به نظر شما چرا؟! چرا شیرین است؟!!
حالا، چون تُهی از استعاره و تخیّلی قوی است ، شعر نیست؟!
حتماً که شعر است، برای اینکه دارای وزن و قافیه بوده و در قالب غزل نیز می باشد!
پس چه چیزی این سروده را برای خواننده شیرین کرده است؟!
همان سادگی کلام و جوهره ی شعری که مستقیم تراوش بر قلم شاعر دارد . در دیوان شاعران بزرگی چون سعدی و حافظ و شمس و بیدل و… این چنین شعرهایی زیبا و دل انگیز ، بیشتر دیده شده است و همیشه هم تازه و تازه اند، برای اینکه از دریای احساسند و دریا هم چنانکه مستحضرید، تازه و کهنه ندارد:
گلچهره به من بگو کجایی؟!
من منتظرم شبی بیایی
عبارت « گلچهره» در شعر های عاشقانه و عارفانه جایگاه زیبایی دارد و بسیار هم دلنشین و جذاب می باشد. جناب هوشنگ ابتهاج می گوید:
روزگاری دل رمیده ی من
از دو گلچهره بوسه ای می خواست
آن یکی سرکشید و ناز افزود
این یکی بوسه داد و بزم آراست!
زبان شعر در غزل جناب حیدری چنان صمیمانه و خودمانی است که در اولین لحظات، شدّت التماس خودش را بر مخاطب معلوم می دارد و از اینکه دارای ارتباط طولی بهتری هم می باشد درگیر ابهام و ایهام نشده است .
گلچهره ملکه ی امید و نجات شاعر بوده و شاعر از ظلم و تاریکی به جان آمده است و دارد به تمنّایش می نشیند:
صدبار شکسته ای دلم را
دلخور نشدم که آشنایی
دارد محبوبش را به زبان می گیرد و آدم برای این حال،دلش می سوزد. البته این نوع زبان در ادبیات و خصوصا در غزل و رمان نوعی استادی است و از مصدر روح سرچشمه می گیرد.
فصاحت و بیان ، چنان شیرین می آید که خواننده احساس می کند این شعر را قبلاً بارها و بارها از آثار بزرگان گذشته ، خوانده و شنیده است!
ببینید چطور « دل » های چسبیده در یک بیت، موسیقی داخلی شعر را جذاب کرده است!
یوسف شدی و امید کنعان
الحق که تو نور چشم مایی
به این بیت که رسیدی برداشتها نورانیتر می شوند و مطلب کمی عمیق جلوه می کند. گویا منظور اصلی منجی عالم بشریّت است!
این شعر از لحاط تکنیک معنا ، یک خاصیّت خوبی دارد و آن هم انتشار« امیدواری» است . و این هیچوقت از خاطرمان نرود که: روی هم رفته یأس پراکنی برای یک هنرمند و غزلسرا،عیب می باشد.
به رو کشیدن درد فراق و ناله و گریه و جان بسر شدن و اینجور چیزها،همه عنوان و نقشه و بهانه ای برای وصال می باشد. اینها در عالم شاعر حقیقت دارد لذا شدّت درد، آه و ناله را از درون می راند و این یک سیاق طبیعی می باشد و همه ی عشاق در قبال درآورده نشدن انتظار ، گلایه ها و شکایاتی دارند .
شما را نمی دانم ، ولی من شخصاً در این عالم خیلی حال کردم و همچنین موسیقی شعر چنان برایم چسبید که هنوز هم دارم متاثر می شوم . غزلی است خودجوش و شور انگیز و دارای شیرنی خاصی در موسیقی و من شخصاً چندین بار با آواز خواندم و لذتی وافر بردم.
جناب حیدری عزیز ، دلی دارند به وسعت دریا و طبعی دارند عسلگون و روان. غزلهایشان ثبت در صحیفه ی زمان است و نرم نرمک با استفاده از تصاویر و تشبیهات جدیدی به سمت قلّه های رفیع غزل در حال حرکتند. قصد این بود که جناب حیدری را بیشتر درک بکنیم و با این دربچه ی کوچک ( که حقیر بیشتر از این توانائی توضیح عالم عمیق ایشان را ندارم ) به قدرت و زیبایی شعرهایشان پی ببریم. امیدوارم در آینده شاهد خلاّقیتهای چشمگیری از ایشان بوده و از اثرات گهربار این دوست عزیز و بزرگوار عرصه ی ادبیات، بنوشیم و لذت ببریم.
بدرود
خادم اهل قلم
دادا بیلوردی
بخش نقد ادبی | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو