با عرض سلام خدمت تمامی شعرا و خصوصا دوست و برادر شاعرم سراب اقایی امروز به نقد شعر بانوی نسل سومی انقلاب باش اثر سهراب اقایی می پردازیم سهراب اقایی از شاعران جوان و با پتانسیل جامعه شعری ما می باشد امید حقیر بر این است که با یک نقد فنی و همه جانبه موجبات ترقی شاعر را فراهم اورمحال به خوانش شعر می پردازیم
در اینه ببین و خودت را نظاره کن خلوت کن و به خویش نگا دوبار کن
شک کن به کارهای خودت استخاره کن شلوار پاره را بکش و پاره پاره کن
یک ذره رو بگیر کمی با حجاب باش
بانوی نسل سومی انقلاب باش
ای دخترک که وارد بازار میشوی خود را فروختی و طلبکار میشوی
اخر در این زمانه گرفتار میشوی داری خودت به دست خودت خار میشوی
اصلا تمام دلبری شهر مال تو
باید پلیس و گشت بگیرند حال تو
بگذر بیا به سمت خیابان و بعد از ان دل را درون سینه بلرزان و بعد از ان
صد چشم روی جسم تو مهمان و بعد از ان بفروش مفت و راحت و ارزان و بعد از ان
بیچاره مرد ما که اسیر نگاه شد
از روی مکر و شیطنت تو تباه شد
مرد است ادم است به دنبال فطرتش دنبال چاره ای که کند دفع شهوتش
از یک طرف خداست و از یک طرف عطش مرد است و شهوتی که نمی زاشت راحتش
ای دخترک که چشم مرا خیره می کنی
داری فضای شعر مرا تیره می کنی
درد تو چیست درد تو ایا برهنگیست؟ این عشوه و نمایش و ناز از برای کیست؟
اصلا بگو که زلف طلایی برای چیست؟ حجم بدن و قوس کمر سینه دیدنیست
تو یک فرشته ای و خودت را ندیده ای
بنگر که از کجا به کجاها رسیده ای
روح و روان مرد به زیر هونگ توست در اسیاب گندم مخ زیر سنگ توست
پوشش وحجب جان تو شلوار تنگ توست شلوار پاره پوره تو مهر ننگ توست
باشد که پای لخت سرت را به باد داد
من گفتم هر چه بود دگر هر چه باد باد
سروده از لحاظ وزنی و قوافی درست و قرص و محکم است از لحظ قالب شعری نیز می توانیم با کمی اغماض انرا ترکیب بند بنامیم و اغماض ما در اینجاست که بند موجود است و ترکیب موجود نیست لیکن حقیر این عیب ها را مشکل نمیپندارد و مهم احساس و درون مایه شعر است ظواهر شعر با تمرین و تکرار درسست می شود حتی شاعر می تواند با اصلاحات ظاهر شعرش را در صورتی که در ان عیبی مشهود باشد درست نماید حال بپردازیم به بند های این ترکیب بند
در اینه ببین و خودت را نظاره کن خلوت کن و به خویش نگاهی دوباره کن
شک کن به کار های خودت استخاره کن شلواره پاره را بکش و پاره پاره کن
یک ذره رو بگیر کمی با حجاب باش
بانوی نسل سومی انقلاب باش
شاعر می گوید خودت را در اینه نگاه کن و در اینجا می توان گفت نگاه به اینه کردن کنایه از تفکر کردن به کار هایی است که در پیش انجام داده ای در بیت دوم امدن کلمه شک و استخاره در کنار هم زیبایی خاصی دارد زیرا هر موقع که دچار شک می شویم استخاره می نماییم و این طباق درونی به زیبایی به کار رفته است مصراع دوم نیز حاوی تصاویر عینی است و اصولا این نوع قالب احتیاج به استفاده از تصاویر عینی دارد و اگر فی المثل همچون غزل از ذهنیت و کلمات نامانوس استفاده نماییم شعر زیبایی خود را از دست می دهد پس نکته اول در استفاده قالب های ترکیب بند و ترجیع بند استفاده از تصاویر عینی است که در سروده به درستی رعایت گردیده
یک ذره رو بگیر کگمی با حجاب باش بانوی نسل سومی انقلاب باش
من در نظرات ذیل شعر بعضا جبهه گیری هایی را دیده ام چه از طایفه اناث و چه مردان گرچه روا نیست من در نقد چنین حرفی را بگویم و جایگاهش نیز اینجا نیست ولی ایا کمی حجاب خواستن جبهه گیری دارد و با شاعری که حقایق جامعه را می گوید باید به این گونه معامله کرد ایا هنوز زمان لب دوزی ها و شاعر سوزی ها به پایان نرسیده بد نیست نگاهی به شعر مشروطه داشته باشید ایا اشعار سید اشرف الدین ها را خوانده اید در این صورت باید دانست که یک شعر اجتماعی جای این گونه شاخه و شانه کشیدن ها ندارد امروز نظری به نظرات شعر مزبور داشتم واقعا از خودم متنفر میشوم اگر چنین حرفی را نزنم خانمی که اصلا نمیدانم کیست امده در جایگاه نظرات فحش ناموسی داده واقعا وای به حال ما و وای به حال شعر ما بگذریم به نقد بپردازیم
ای دخترک که وارد بازار می شوی خود را فروختی و طلبکار می شوی
اخر در این زمانه گرفتار می شوی داری خودت به دست خودت خار می شوی
نباید با سطحی نگری با شعر تماس برقرار کرد گرچه بازار در اینجا تصویر عینی ای است و می تواند معنای بازار عادی که در نظر هر کس میتواند مجسم شود را بدهد ولی ایا بازار نمی تواند معنای دنیا را بدهد؟ بازار در اشعار بسیاری از بزرگان به دنیا تعبیر شده و این تعبیر در اینجا نیز صادق است شاعر گرفتاری زن را در زمانه و خار شدن او را در فروختن خود می داند ولی ایا باز باید سطحی با شعر برخورد کنیم ایا نمیتوان از این مصراع برداشت کرد که دختران باید شخصیت خود را بیشتر حفظ کنند چرا باید خود فروشی را به معناهای اروتیک که ابدا منظور شاعر نبوده تعبیر کنیم شاعری که در بند اول یک ذره حجاب می خواهد چگونه می تواند به جنبه های اروتیک بپردازد و نظرش از خود فروشی تعابیر غلطی باشد که شاید در ذهن بر خی از مخاطبان نقش بندد
اصلا تمام دلبری شهر مال تو باید پلیس و گشت بگیرند حال تو
تصاویر عینی جذابیتی زیبا به شعر می دهند اوردن واژه پلیس و گشت که نشان دهنده شعر روز است بسیار زیبا داخل شعر می نشیند
بگذر به سمت خیابان و بعد از ان دل را درون سینه بلرزان و بعد از ان
صد چشم روی چشم تو مهمان و بعد از ان بفروش مفت و راحت و ارزان و بعد از ان
اوردن واژه های عینی ای همچون خیابان و دل و سینه شاید بسیار خوب و زیبا باشد لیکن دل را درون سینه لرزاندن تصویری است که در ذهن مخاطب جایگاه ندارد و مخاطب درک نمیکند چگونه دل را میتواند درون سینه بلرزد و حتی ان دختر هم گمان کنم نداند چگونه این کار را انجام دهد در مورد مضمون بیت دوم بند بد نیست بگویم این موضوع حتی مورد توجه سعدی شیراز هم قرار گرفته است انجا که می سراید
بی شک هر انکه صاحب روی نکو بود
هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود
بد نیست که نکته دوم را در مورد ردیف در این نوع قالب ها منظورم ترکیب بند و ترجیع بند است بگویم هر چند بر ان ستم در مورد ردیف مقاله ای جدا بنویسم و نمی شود در یک نقد حق مطلب این اموزش ها را ادا نمود ولی در مورد استفاده ردیف در این قالب ها توضیحات مختصری را می دهم یکی از خواص ردیف این است که قافیه را تنگ می کند قافیه نیز مهاری برای کلام است به عبارت دیگر کلام از قافیه بیرون نمیزند سد ابی را تصور کنید که پشت اش دریایی اب است قافیه حکم دریچه سد را دارد و ردیف پشت بند دریچه استقافیه دریای سخنانی که شاعر می تواند بیان کند را در قالبی محصور می کندبه قافیه شکل می دهد گویی ردیف نیز سخنان را در دایر معنایی خاصی محدود می کند در مورد این قالب خاص اگر سخن را محدود کنیم از زیبایی سخن کاسته میشود برای صحت وسقم کلامم زیبایی این بند را با هر بند دیگر همین شعر مقایسه کنید به همین علت است کمتر ترکیب بندی خواهیم یافت که در ان ردیف وجود داشته باشد البته در قالب های دیگر تفاوت وجود دارد و سخن ما فقط در مورد این قالب خاص بوده که قالب های دیگر سخنی جدا را می طلبد
بیچاره مرد که اسیر نگاه شد
از روی مکر وشیطنت تو تباه شد
شاعر در اینجا به اسیر شدن مرد اذعان می کند و چه کسی است که بگوید مرد اسیر نگاه نمیشود بهتر است این دو بیتی باباطاهر را در نظر اوریم که می گوید
ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد ازاد
در ضمن به این رباعی خیام توجه فرمایید تا متوجه شوید قبل از شاعر نیز شعرای دیگری به این مضمون توجه داشته اند
یارب تو جمال ان مه مهر انگیز اراسته ای به سنبل و عنبر بیز
پس حکم چنان کنی که در وی منگر این حکم چنان بود که کج دار و مریز
مرد است ادم است به دنبال شهوتش دنبال چاره تا که کند دفع شهوتش
از یک طرف خدا ست و از یک طرف عطش مرد است و شهوتی که نمی زاشت راحتش
اینجا که شاعر اقرار می کند که برای مرد سخت است که جلوی شهوت خود را بگیرد و انرا کنترل کند واژه عطش دقیقا همین منظور را می رساند این بند خواهشی است از جامعه اناث که به قول معروف قوز بالا قوز نشوند و مرد که عطش دارد اگر اب هم پیش رویش عرضه دهند و بگویند حق نداری بچشی می شود همان کج دار و مریز که خیام از ان دم می زند
ای دخترک که چشم مرا خیره می کنی داری فضای شعر مرا تیره می کنی
شاعر اینجا خود مثالی می اورد و شانس اورده که قلم به دست دارد و گرنهشاید دستش را جای ترنج ببرد که خیره به تو نگاه می کند و حال اقرار می کند برایش سخت است جلوی خودش را بگیرد باز بر میگردیم به بند اول که یک ذره رو بگیر کمی با حجاب باش خواهشی از جامعه اناث که فکر نمیکنم توقع زیادی باشد
درد تو چیست درد تو ایا برهنگیست؟ این عشوه و نمایش و ناز از برای کیست؟
اصلا بگو که موی طلایی برای چیست؟ حجم بدن و قوس کمر سینه دیدنیست
در این بند شاعر از دختر سوال می کند و در مصراع چهارم از قول دختر جواب می دهد بد نیست در مورد واژه طلایی بدانیم که نظر شاعر ان نیست که چرا موهایت طلایی است و شاید دختری از بدو تولد موهایش طلایی باشد منظور شاعر موهای مش شده و رنگ شده است که هر روز به وضع و هیات جدیدی در می اید و شاعر می پرسد ای دختر چرا این کار را می کنی و دختر می گوید اینها دیدنی است از انجا که در مصراع چهارم علامت سوال به کار نرفته بیشتر تصور می گردد که جواب دختر باشد تا سوال شاعر و یا انچه شاعر از جواب دختر فهم کرده و این در ادبیات پیشینه ای طولانی دارد که شاعر خودش از زبان کس دیگری بخواهد جواب بگوید و اگر جواب دختر هم غیر از این باشد پس چه می تواند باشد؟
تو یک فرشته ای و خود را ندیده ای بنگر که از کجا به کجا ها رسیده ای
به نظرم نسبت دادن فرشته به دختران نوعی اغراق است و دختر هیچ گاه نمی تواند فرشته باشد و یا حتی مادر تمامی ما حوا نیز فرشته نبوده ودیدیم که به گناه نیز الوده گشت به نظر من این تمجید و تعریف بیش از حدی از جامعه اناث است و انان نباید قبل از اینکه شعر را به دقت بخوانند جهت گیری نسبت به شعر می کردند
روح وروان مرد به زیر هونگ توست در اسیاب گندم مخ زیر سنگ توست
پوشش وحجب تو شلوار تنگ توست شلواره پاره پوره تو مهر ننگ توست
باشد که پای لخت سرت را به باد داد
من گفتم هر چه بود دگر هر چه بادباد
شاعر دوباره متذکر میشود جز انکه دیده نگفته و هیچ گاه دروغ و غلو را در زبان نیاورده وچنان که زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد پای لخت دختران را بر باد دهندهی سرشان میداند و باز کوچک تقاضایی از انها دارد اندکی حجاب
در پایان امیدوارم به تمامی قائله هایی که بر پا شده پایان داده باشم نظر برادر شاعرم را نیز به نکات فنی ای که در مورد شعر بیان کردم جلب می کنم در پایان ضمن تشکر از همه توفیقات روز افزون را برای تمامی شعرا از در گاه خداوند مسئلت دارم
اراتمند شما: پویا بابایی کرمانشاهی
بخش نقد ادبی | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو