مهدی یادگاری
عاشقانه رفتی
ای یار سبز خورشید چه بی بهانه رفتی
سرخی قلب من را سبزینه کرده رفتی
آن گل که تو نمودی از خون دل سیراب
پژمرده گشته اکنون از آن زمان که رفتی
یادش بخیر آن روز لبخند آخر تو
با گونه های سرخت خندیدی و تو رفتی
گفتی که در ره ما مرگ است خط آخر
افسوس از این زمانه مرگ آمد و تو رفتی
چیزی ندارم از تو جز پاره های عکسی
جز خاطرات اشکم در لحظه ای که رفتی
عطر خوش نسیمت بوی بهشت می داد
فردوس خاک پا شد از آن زمان که رفتی
دارم هنوز در یاد آن آخرین کلامت
من مست راه عشقم عاشق شدی و رفتی
پرواز کن پرنده بنگر به اوج هستی
دل را خزان نمودی تو چون بهار رفتی
مهدی در این زمانه دل بستنت هنر نیست
دل را بدان کسی بند میرد اگر تو رفتی