حنجری از زخم پر شد تا صدا باقی بماند
تا نوایش در گلوی نینوا باقی بماند
خط به خط پرشد سکوت نامه از فریاد کوفه
غربت مسلم میان کوچه ها باقی بماند؟
کعبه پای چشم زخم اهل دینش سوخت، شاید
در نگاه شهر رنگی از خدا باقی بماند
قاسمش میخواست-احلی من عسل-ها را بنوشد
اکبرش میخواست پرپر در عبا باقی بماند
سجده های زخمی سجاد ظهر کربلایش
در قنوت بیقرار ربنا باقی بماند
خاندان میراث دار غربت نام-علی- شد
تا غریبی در تمام روضه ها باقی بماند
وسعت این زخم را در خطبه اش جا داد، زینب
تا مبادا کربلا در کربلا باقی بماند
#مهدی_حنیفه
یا فاطمة الزهرا(س)
بقیع ، زمزمه ای مادرانه آوردم
سکوت محض غمی جاودانه آوردم
برای آن که نبیند حسن ، تن اورا
بهانه پشت هزاران بهانه آوردم
برای آن که بدانی چه آمده به سرش
” لباس سوخته اش را ” نشانه آوردم
به محض دیدن او آب میشود خورشید
عجیب نیست که اورا شبانه آوردم!
خداکند که نگیرد تن نحیفش درد
تمام راه تنش رابه شانه آوردم
حکایتی است پر از واژه های بغض آلود
حکایتی که ز دیوار خانه آوردم
نگاه کن که غزل گریه ای برای دلت
اگرچه تلخ ، ولی ،عاشقانه آوردم
#شعر_فاطمی
اگرچه بغض میان گلوی خانه زیاداست
برای خلوتمان حرف عاشقانه زیاداست
برای ماندن در خانه ات بهانه بیاور
برای رفتنت از پیش من بهانه زیاد است
به اعتبار کدامین بهار سبز بماند؟
گلی که در نفسش زخم تازیانه زیاداست
هنوز حوصله عشقمان به سر نرسیده
هنوز در نفس خسته مان ترانه زیاداست
مگر به معجزه با رفتن تو نشکند این قد
که حجم بار غم تو برای شانه زیاداست
□
قرار بود مزار تو بی نشانه بماند!
ولی به هر طرف از بودنت نشانه زیاداست
نذر حضرت زینب سلام الله علیها و مدافعان حرم
سرخیِ شمشیر و سرنیزه تماشایی نبود
شام غمهای تو را لبخند فردایی نبود
تلخیِ این واژهها کم نیست، اما هیچ چیز-
تلختر از غربت ویران تنهایی نبود
زخم دیدی، زخم خوردی، زخم سرتاپا، ولی
پاسخ این زخمها غیر از شکیبایی نبود
خطبهات شمشیر و شمر و نیزه را در هم شکست
هیچ شعری این همه در اوج شیوایی نبود
تو نبودی صبر سرخ کربلا نایی نداشت
تو نبودی در گلوی نینوا نایی نبود
عشق یعنی با وجود آنهمه غمهای تلخ
کربلا در چشمهایت غیر زیبایی نبود
ما مدافع… نه، پناه آوردهایم اینجا به تو
سایهای میخواستیم و جز حرم جایی نبود
هرلحظه دلش غم جدیدی دارد
مانند کبوترت امیدی دارد
هرچند کلاغ روسیاهی ست، ولی
راهش بدهی دل سفیدی دارد
بخشندگی از خرد و کلانت پیداست
از برکت سفره های نانت پیداست
در صحن، #غریب_الغربا بودن تو
از حال غریب زائرانت پیداست…
یک دم…نه، مرا نیم دمت هم کافیست
قربان کرامتت، کمت هم کافیست
دعبل نشدم حرف عبا را بزنم
یک ذره غبار حرمت هم کافیست
بر دست گدایی ام کرم میکردی
تا لطف به چشمان ترم میکردی
صد شکر که آمدم زیارت، اما
ای کاش که رزق مادرم میکردی
مستی که فقط میان ساغرها نیست
پرواز فقط به خاطر پرها نیست
با پنجره فولادِ تو ثابت شده است
اعجاز فقط کار پیمبرها نیست
مهدی_حنیفه