به هیچ خنجر این ریسمان نمی گسلد صدا می اید یک ریز روز و شب از باغ چیو چیو چ چ چه چه چیو چیو چه چه زلال زمزمه جاری است زان سوی دیوار جلال می پرسد این م…
به هیچ خنجر این ریسمان نمی گسلد صدا می اید یک ریز روز و شب از باغ چیو چیو چ چ چه چه چیو چیو چه چه زلال زمزمه جاری است زان سوی دیوار جلال می پرسد این مرغ را گلو هرگز ز کار خواندن و خواندن نمی شود خسته که با نوایش در هرم روز و سایه ی شب نگاه می دارد این باغ و بیشه را بیدار ؟ ببین که می گویم این سحر عاشق است و سحر یکی نرفته هنوز آن دگر کند آغاز صدا یکی ست ولیکن پرندگان بسیار
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج