روزهای نوآموزی در دبستان، آغاز سرودنهای ساده و کودکانهای بود که دیگران را به خنده میانداخت. حیف که آن چند شعر را دیگر ندارم.
در سالهای راهنمایی به مهر و شوق دکتر مجید کیمیاییپور، استاد قاسم محمدی و شعر خواندنهای خواهرم، به ادبیات پیوستهتر شدم.
در سالهای انتهای دبیرستان با فصل جدیدی از سرودنهای عاشقانهام عجین شد و این فصل ادامه یافت تا دست مرا در دست ناشران و کتابهای شعر معاصر بگذارد.
گذراندن انواع کارگاههای نگارش، داستان، شعر و… کمکم آغاز شد و همچنان ادامه دارد.
سال 1399 اولین مجموعه شعرم به نام «جانِ بیجان» منتشر شد؛ و از آن روز تاکنون، اگرچه هراس اینکه شاید شعرِ دیگری به جانم ننشیند، هنوز مینویسم…
شورِ واژهها دست از جانم نشست و مرا در دانشگاه، از مهندسی صنایع به زبان و ادبیات فارسی کشاند.
و این روزها اگرچه بیش از شعر به قالبهای نوشتاری دیگر مشغولم، گاهی قلمم به قطعهای روشن میشود و صدایی در دلم نجوا میکند که هنوز هم شعر هست… هنوز هم…