فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 17 اردیبهشت 1403

متین روحی

تصویر تست
متین روحی شاعر وترانه سرای گیلانی در آبان سال  ۱۳۶۹در شهر صومعه سرا متولد شد از ۱۲سالگی به شعر روی آورد و از سن ۲۵سالگی تصمیم گرفت شعررا به صورت حرفه ای دنبال کند و برای انجام این کار در انجمن ها ومحافل ادبی شرکت کرد واز تجارب اساتید بنام استان  استفاده به سزا کرد واشعار این بانو در هفته نامه اطلاعات برتر و هفته نامه صابرین وماه نامه عطر شالیزار به چاپ میرسد.

1
تقدیرمن مثل تلنگرهای وحشی خیال است
تقویم هم سرگرم وگیج هفته ها وماه وسال است
من ارزو دارم بمانم درکنارت مثل یک عکس
اما محالست و محالست و محالست ومحالست
عطرت میان واژه های بی قرارم مانده برجا
انگار لای دفترم یک ردنارنجی شال است
ازعمق لبخند نجیبت عاشقانه سیب چیدم
فرقی ندارد سیب لبهایت رسیده یا که کال است
لعنت بر ان قلب پریشانی که تنها ارزویش
عاشق شدن در رد پای یک محال بی وصال است
متین روحی

2
چشم بستم تا نبندم دل به دنیای کسی
آدم خود می شوم دیگر، نه حوّای کسی

باز هم در گیرودار سادگی های دلم
می روم تا که نپاشم خواب و رویای کسی

تیک تاک ساعتی که بی قرار لحظه هاست
می تپد از ترس تنهاییِ فردای کسی

برگ برگ دفترم پر می شود از یاد او
می کشم خود را میان فصل سرمای کسی

من همینم، یک شهاب ِدر سراشیب سقوط
قسمت من نیست باشم ماه شب های کسی

متین روحی

3
در امتداد بی کسی، جاده پر از غم می شود
از بار تنهایی ِمن، شاید کمی کم می شود

پس لرزه های رفتنت، آخر خرابم می کند
بیچاره این دل عاقبت، ویرانه ی بم می شود

یک سایه پشت پنجره، بر درد دامن می زند
حتّی هوای خانه هم، امشب پر از سم می شود

خاموشیِ لب های تو، آتش به قلبم می کِشد
بغض ِسکوت سنگی ات، لبریز ِماتم  می شود

اشکم شبیه  شبنمی بر گونه ی گلبرگ غم
با یک تلنگر ناگهان، باران نم نم می شود

دیوانه بازی های من، یک شب به پایان می رسد
یک روز از این روزها، این دل هم آدم می شود!!

متین روحی

4

درهجوم سایه های سرد زندانی شدم
باز هم درگیر یک دنیا پریشانی شدم

بر فراز آسمان دنبال تو گشتم ولی
عاقبت ابری سیاه و سرد و بارانی شدم

هاله ی چشمان من عمری عزادار تو بود
بغض در بندِ گلو افتاد و طوفانی شدم

در سکوت درد تکثیرم نکن تا گم شوم
من که از عاشق شدن غرقٍ پشیمانی شدم

شعر نابت کرده ام در دفترم این روزها
وای می ترسم نخوانی بس که طولانی شدم

فاستعذ بالله تا گفتی  دلم آتش گرفت
کی به چشمت این چنین منفور و شیطانی شدم؟

این که پنهانم کنی از خلق چندان ساده نیست
مثل جای داغِ مهرِ روی پیشانی شدم

#متین_روحی

5
گاهی در انتهای خیابان قدم بزن
در امتداد گریه ی باران قدم بزن

حالا که عطرت از سر خانه پریده است
با یک بغل ترانه و ریحان قدم بزن

کمتر سرک به گوشه کنار جهان بکش
گاهی کنار خلوت گلدان قدم بزن

موج نگاه سرکش تو می کشد مرا
یک لحظه با تلنگر ِطوفان قدم بزن

سلول انفرادی ِدل ماند و یاد تو
در ذهن نم گرفته ی زندان قدم بزن

کافر شدم به باور اعجاز چشم هات
آسوده تا نهایت ایمان قدم بزن

خود می روی و خاطره هایت نمی روند
یک شب به جای من… تو پشیمان قدم بزن

متین روحی

6
نفسم در نفس سرد هوا یخ زده است
نفست نیست کنارم..همه جا یخ زده است

شده ام  دست به دامان  تو ای حضرت عشق
سر سجاده ی دل٬بغض دعا یخ زده است

تا ضریح تو ‌و دستم چقدر فاصله بود
که دراین فا صله پژواک صدا..یخ زده است

قلمم سرد وتنم سرد و جهانم سرد است
غزلم کم رمق و قافیه ها یخ زده است

قدمت روی مدار دل من می چرخید
ردّ جا مانده ی  پای تو چرا یخ زده است

عطش خواستنم تا در معراج نرفت
پر پرواز  من و عرش خدا یخ زده است

من و تو نقطه ی پایان همه دنیاییم
حس عشق َست که بین من و ما یخ زده است

متین روحی

7
امشب کجایی مثل من ایا تو بیداری؟
میمیرم از دوری توهم یک ذره تب داری؟

درحسرت چشمان تو یک عمر ماندم تا
دیوانگی های مرا تنها تو نگذاری

محکوم چشمان تو را حبس ابد زیباست
با میل خود زندانییت هستم نه
ناچاری

اینجا و انجا هرکجا دنبال تو هستم
حتی قفس هم باتو هرگز نیست تکراری

متین روحی