فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 16 دی 1403

پایگاه خبری شاعر

فــراهـم کــرد شــکــل کــج کــلــاهـیکـه در زیر کـلـاهش هسـت مـاهیگــنــاه از دیــدن خــوبــانــســت حــقــاکه نفـروشـم بـه صـد تـوبـه گناهیسیه رویم …

فــراهـم کــرد شــکــل کــج کــلــاهـیکـه در زیر کـلـاهش هسـت مـاهی
گــنــاه از دیــدن خــوبــانــســت حــقــاکه نفـروشـم بـه صـد تـوبـه گناهی
سیه رویم ز دل کاین دل چنان سوختکـه بـر رو مـی رود خـون سـیـاهـی
چــنــانــم شــب دراز آمــد کــه شــادماگـر خـورشـیـد بـیـنـم بـعـد مـاهـی
خـیـالـت خـوابـگـه در چـشـم مـن کـردمرنج، ار هست ناخوش خوابگاهی
ز سوزت چـون رهم، ای جـان من، وایکه دایم از غمت هستم بـه چاهی
بـه هر گـلزار اشـکـم سـبـزه ها رسـتسـمندت را رسـد زینسـان گـیاهی
مـرا درد و غــمـت ز آن روی کـشــتــنـدکـه خـسـرو را رسـد در دیده راهی

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج