تا دخترک بیدار شد تنها درون یک اتاق
پر شد تن دیوارها از سایه های غول چاق
غول از تن دیوار خود را کند و آمد سمت او
محکم زمین می خورد پایش باصدای شاق شاق
وقتی کمر را صاف کرد اندام او تا سقف رفت
هی بر سر غول کچل زد با حباب خود چراغ
برگردن خود داشت گردن بندی از دندان شیر
روی لباس پاره اش پر بود از عکس کلاغ
تا تند می شد گام هایش سمت تخت دخترک
می ریخت از رنگ سیاه آستینش بال زاغ
خورشید از در آمد و از پنجره آن غول رفت
مادر که در را باز کرد از نور پر می شد اتاق