عنوان آرايه: عطف بيان( ترادف):
توصيف آرايه:
مانند« شاه شجاع» در بيت زير:
داور دين،- شاهشجاع-، آن كه كرد | روح قُدُس، حلقۀ امرش به گوش |
كه عطف بيان است براى« داور دين» و از موجبات اطناب.
عطف مترادف بر مترادف: مانند عطف« خطا» بر« سهو» در:
سهو و- خطاى- بنده چو گيرند اعتبار | معنىِ لطف و رحمت پروردگار چيست |
و عطف« پرده» بر« نقاب» در:
جمال يار ندارد نقاب و- پرده- ولى | غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد |
و عطف« ناتوانى» بر« ضعف» در:
با ضعف و- ناتوانى-، همچون نسيم خوش باش | بيمارى اندر اين ره، خوشتر ز تندرستى |
و عطف« معدن» بر« كان» در بيت زير:
گر پرتوى ز تيغت بر كان و- معدن- افتد | ياقوت سرخرو را بخشند رنگ كاهى |
لازم به ياد آورى است كه عطف مترادف بر مترادف براى تأكيد است.
عطف خاص بر عام: كه يكى ديگر از موجبات اطناب است مانند آيۀ شريفۀ« حٰافِظُوا
عَلَى اَلصَّلَوٰاتِ وَ اَلصَّلاٰةِ اَلْوُسْطىٰ»- صلوة وسطى يعنى نماز عصر به واسطۀ آن كه بين دو
نماز روز و دو نماز شب قرار دارد و هر يك از نمازهاى پنجگانه كه بين نمازهاى ديگر
واقع شده است- كه صلاة وسطى يعنى نماز وسط، اخص است از صلوات-« فِيهِمٰا فٰاكِهَةٌ وَ
نَخْلٌ وَ رُمّٰانٌ» كه نخل و رمان اخصاند از فاكهه. عطف خاص بر عام بيشتر براى آگاهانيدن
شنونده است از ارزش و اهميت خاص.
بكن معاملهاى- وين دل شكسته بخر- | كه با شكستگى ارزد به صد هزار درست |
جملۀ« اين دل شكسته بخر» خاص است و« بكن معاملهاى» عام.
نذر كردم گر از اين غم بدر آيم روزى | تا در ميكده شادان و- غزلخوان- بروم |
كه« غزلخوان» يعنى معطوف، اخص است از« شادان» يعنى معطوف عليه.
روى جانانطلبى، آينه را قابل ساز | ورنه هرگز گل و- نسرين- ندمد ز آهن و روى |
كه در آن معطوف يعنى نسرين خاص است و معطوف عليه يعنى گل عام- ممكن
است منظور از گل، گل محمدى باشد كه در آن صورت عطف خاص بر خاص خواهد بود.
عطف عام بر خاص: إِنَّ صَلاٰتِي وَ نُسُكِي…– آيه- كه در آن« نسكى» اعم است از
« صلوة». عطف عام بر خاص براى افادۀ تعميم است.
جهان چو خلد برين شد به دور سوسن و گل | ولى چه سود كه در وى نه ممكن است خلود |
گل- معطوف- اعم است از سوسن- معطوفعليه- حافظ مىخواهد بگويد: جهان
چو خلد برين شد به دور سوسن و ياسمن و لاله و نسرين و غيره ولى چه سود كه در آن
نمىتوان جاودانه بود.