فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 30 اردیبهشت 1403

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

صـبــا بــه لـطـف بــگـو آن غـزال رعـنـا راکه سر به کوه و بیابان تو داده ای ما راشـکـرفـروش کـه عـمـرش دراز بــاد چـراتــفـقـدی نـکـنـد طـوطـی شــکـرخ…

صـبــا بــه لـطـف بــگـو آن غـزال رعـنـا راکه سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را
شـکـرفـروش کـه عـمـرش دراز بــاد چـراتــفـقـدی نـکـنـد طـوطـی شــکـرخــا را
غـرور حـسـنت اجـازت مگـر نداد ای گـلکه پـرسـشـی نکنی عندلیب شـیدا را
بـه خلق و لطف تـوان کرد صید اهل نظربــه بــنـد و دام نـگــیـرنـد مــرغ دانــا را
ندانم از چـه سبـب رنگ آشنایی نیستسـهی قدان سـیه چـشم ماه سیما را
چـو بـا حـبـیب نـشـینی و بـاده پـیمـاییبــه یــاد دار مــحــبـــان بـــادپــیــمــا را
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیبکه وضـع مهر و وفـا نیسـت روی زیبـا را
در آسـمان نه عجـب گر بـه گفتـه حـافظسـرود زهره بـه رقـص آورد مـسـیحـا را

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج