فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 30 اردیبهشت 1403

شماره ٧: این عشق گردان کو به کو بر سر نهاده طبله ای

این عشق گردان کو به کو بـر سر نهاده طبـله ایکـه هر کـجـا مـرده بـود زنـده کـنـم بـی حـیلـه ایخـــوان روانــم از کـــرم زنــده کــنــم مــرده بـــدمکـو…

این عشق گردان کو به کو بـر سر نهاده طبـله ایکـه هر کـجـا مـرده بـود زنـده کـنـم بـی حـیلـه ای
خـــوان روانــم از کـــرم زنــده کــنــم مــرده بـــدمکـو نـرگـدایـی تــا بــرد از خــوان لـطــفــم زلـه ای
گـاهی تـو را در بـر کـنـم گـاهی ز زهـرت پـر کـنـمآگـاه شـو آخـر ز مـن ای در کـفـم چـون کـیـلـه ای
گـر حـبــه ای آیـد بــه مـن صـد کـان پـرزرش کـنـمدریای شـیرینـش کـنـم هـر چـنـد بـاشـد قـلـه ای
از تــو عـدم وز مـن کـرم وز تـو رضـا وز مـن قـسـمصـد اطـلس و اکسـون نهم در پـیش کرم پـیله ای
هر لـحـظـه نـومـید را خـرمـن دهم بـی کـشـتـنیهـر لـحـظـه درویش را قـربـت دهـم بـی چـلـه ای
چـشـمـه شـکـر جـوشـان کـنم اندر دل تـنگ نییانـدیشـه هـای خـوش نـهم انـدر دمـاغ و کـلـه ای
می ران فرس در دین فقط ور اسب تو گردد سقطبـر جـای اسـب لـاغـری هـر سـو بـیابـی گـلـه ای
خاموش بـاش و لا مگو جز آن که حق بخشد مجوجـوشـان ز حـلوای رضا بـر جـمره چـون پـاتـیله ای
تـبـریز شـد خـلد بـرین از عکس روی شـمس دینهر نقش در وی حور عین هر جامه از وی حله ای

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج