فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 17 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

شماره ٧٩٣: از شهنشه شمس دین من ساغری را یافتم

از شهنشه شمس دین من سـاغری را یافتـمدر درون سـاغـرش چـشـمه خـوری را یافتـمتـابـش سـینه و بـرت را خـود ندارد چـشم تـابشـکـر ایزد را کـه مـن زین دلـبـری…

از شهنشه شمس دین من سـاغری را یافتـمدر درون سـاغـرش چـشـمه خـوری را یافتـم
تـابـش سـینه و بـرت را خـود ندارد چـشم تـابشـکـر ایزد را کـه مـن زین دلـبـری را یـافـتـم
مـیـرداد قـهـر چــون مـاری فــروکـوبــد ســرشآنک گـوید در دو کـونش هم سـری را یافـتـم
چــون درون طــره اش دریـافـتــم دل را عـجــبدر درون مـشـک رفـتــم عـنـبــری را یـافـتــم
گـر بــبــیـنـی طــوطـی جــان مـرا گـرد لـبــشمـی پــرد پـرک زنـان کـه شـکـری را یـافـتـم
گر بـپـرسندت حـکایت کن که من بـر جـام لعلعاشقی مستی جوانی می خوری را یافتم
گـر کـسـی مـنـکـر شـود تـو گـردن او را بـبـنـدمی کـشـانش روسـیه که منکـری را یافـتـم
در مـیـان طـره اش رخـسـار چـون آتـش بـبـیـنگـو میان مشـک و عـنبـر مـجـمری را یافـتـم
چــون گــشــایـد لـعــل را او تــا نـثــار در کــنـدگو که در خـورشـید از رحـمت دری را یافـتـم
چـون دکـان سـرپـزان سـرهـا و دل ها پـیش اوهست بی پایان در آن سرها سری را یافتم
چـون نگـه کـردم سـر من بـود پـر از عـشـق اومـن بـرون از هر دو عـالـم مـنظـری را یافـتـم
مــن بــه بــرج ثــور دیـدم مــنــکــر آن آفــتــابگاو جـستـم من ز ثـور و خود خـری را یافتـم
من صف رسـتـم دلان جـسـتـم بـدیدم شـاه راتـرک آن کردم چو بـی صف صفدری را یافتـم
من همی کشتی سوی تبریز راندم می نرفتپـس ز جان بـر کشتـی خود لنگری را یافتـم

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج