چـون همـه یاران مـا رفـتـنـد و تـنها مـانـدیمیار تـنهاماندگان را دم بـه دم می خـواندیمجمله یاران چون خیال از پیش ما برخاستندما خـیال یار خـود را پـیش …
چـون همـه یاران مـا رفـتـنـد و تـنها مـانـدیم | یار تـنهاماندگان را دم بـه دم می خـواندیم |
جمله یاران چون خیال از پیش ما برخاستند | ما خـیال یار خـود را پـیش خـود بـنشاندیم |
ساعتی از جوی مهرش آب بـر دل می زدیم | ساعتـی زیر درختـش میوه می افشاندیم |
سـاعـتـی می کرد بـر ما شـکر و گوهر نثـار | سـاعـتـی از شـکر او ما مگس می راندیم |
چـون خـیال او درآمد بـر درش دربـان شـدیم | چون خیال او برون شد ما در این درماندیم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج