بـه نـادانی کـند اقـرارهرکـس هسـت داناتـرزحیرت پرده خواب است هر چشمی که بیناترنهفتـم دردل صـد پـاره رازعـشـق ازین غافلکه بـوی گل زبـرگ گل شود صد پـرده…
بـه نـادانی کـند اقـرارهرکـس هسـت داناتـر | زحیرت پرده خواب است هر چشمی که بیناتر |
نهفتـم دردل صـد پـاره رازعـشـق ازین غافل | که بـوی گل زبـرگ گل شود صد پـرده رسـواتـر |
بـه پـیری گـفـتـم ازدامان دنیا دسـت بـردارم | ندانسـتـم که درخـشکی شود این خـار گیراتـر |
زسـنگینی شـودکـم لنگر تـمکین فـلاخـن را | دل دیـوانـه از بــنـد گــران گـرددســبــکــپــاتــر |
مکن فـکر اقـامت درجـهان گربـینشـی داری | که از ریگ روان کوه است اینجـا دشت پـیماتـر |
رعـونت از شـکسـت آرزو شـد نفس راافزون | کـه سـازد آتـش افـسـرده را خـاشـاک رعـناتـر |
یکی صد شد زحرف تلخ،شور آن لب میگون | کـه از تـلـخـی می گـلـرنگ می گـردد گـواراتـر |
ریاض حـسـن او آب وهوای سـرکشـی دارد | که بـاشد سـبـزه خـوابـیده اش از سرو رعناتـر |
نـبـنـدد حـجـت نـاطـق زبـان مـنـکـران ،ورنـه | زعـیـسـی روی شـرم آلـود مـریـم بـود گـویـاتـر |
سـفـیدیهای مـو غـمـاز گـردد رو سـیاهی را | که بـاشـد در میان شـیر خـالص موی رسـواتـر |
زبـال افشانی پروانه روشن می شود صائب | که عاشق درفراق از وصل می بـاشد شکیباتر |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج