تـو پـس پـرده و ما خـون جـگـر می ریزیموه که گر پرده برافتد که چه شور انگیزیمدیگـران را غـم جـان دارد و ما جـامه درانکـه بـفـرمـایی تـا از سـر جـان بـر…
تـو پـس پـرده و ما خـون جـگـر می ریزیم | وه که گر پرده برافتد که چه شور انگیزیم |
دیگـران را غـم جـان دارد و ما جـامه دران | کـه بـفـرمـایی تـا از سـر جـان بـرخـیـزیـم |
مـردم از فـتـنـه گـریزنـد و نـدانـنـد کـه مـا | بـه تـمـنـای تـو در حـسـرت رسـتـاخـیزیم |
دل دیوانه سپر کرده و جان بـر کف دست | ظـاهـر آنـسـت کـه از تـیـر بـلـا نـگـریـزیـم |
بــاغ فــردوس مــیـارای کــه مــا رنـدان را | سـر آن نـیسـت کـه در دامـن حـور آویزیم |
ور بـه زندان عـقوبـت بـری از دیده شـوق | ای بــســا آب کـه بــر آتــش دوزخ ریـزیـم |
رنگ زیبایی و زشتی به حقیقت در غیب | چون تـو آمیخته ای بـا تـو چه رنگ آمیزیم |
سـعـدیا قـوت بـازوی عـمل هسـت ولیک | تـا بـه جایی نه که بـا حکم ازل بـستیزیم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج