دوش در صـحـرای خـلـوت گـوی تـنـهایی زدمخــیـمـه بــر بــالــای مـنـظــوران بــالــایـی زدمخـرقه پـوشـان صوامع را دو تـایی چـاک شـدچـون مـن اندر کـوی و…
دوش در صـحـرای خـلـوت گـوی تـنـهایی زدم | خــیـمـه بــر بــالــای مـنـظــوران بــالــایـی زدم |
خـرقه پـوشـان صوامع را دو تـایی چـاک شـد | چـون مـن اندر کـوی وحـدت گـوی تـنهایی زدم |
عـقـل کـل را آبــگـیـنـه ریـزه در پــای اوفـتــاد | بـس کـه سـنگ تـجـربـت بـر طـاق مینایی زدم |
پـایمردم عقل بـود آنگه که عشقم دست داد | پـشـت دسـتـی بـر دهان عـقـل سـودایی زدم |
دیو ناری را سـر از سودای مایی شد بـه بـاد | پـس من خـاکـی بـه حـکـمت گـردن مایی زدم |
تـاب خـوردم رشـتـه وار اندر کـف خـیاط صـنع | پـس گره بـر خـبـط خـود بـینی و خود رایی زدم |
تـا نـبـایـد گـشـتـم گـرد در کـس چـون کـلـید | بـــر در دل ز آرزو قــفـــل شـــکــیــبـــایــی زدم |
گـر کـسـی را رغـبـت دانش بـود گـو دم مزن | زانـکـه مـن دم درکـشـیـدم تـا بــه دانـایـی زدم |
چـون صـدف پـروردم انـدر سـینه در مـعـرفـت | تـا بـه جـوهـر طـعـنـه بــر درهـای دریـایـی زدم |
بعد ازین چون مهر مستقبل نگردم جز به امر | پیش ازین گر چون فلک چرخی به رعنایی زدم |
کـنیت سـعـدی فـرو شـسـتـم ز دیوان وجـود | پــس قـدم در حـضـرت بــیـچــون مـولـایـی زدم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج