فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 18 دی 1403

پایگاه خبری شاعر

شماره ٣٣: چنان بر صد مرغ دل فکند آن زلف پرچین را

چـنـان بـر صـد مـرغ دل فـکـنـد آن زلـف پـرچـین راکـه شـاهـی افـکـنـد بـر صـعـوه بـیـچـاره شـاهـین راگهی زلفش پریشان می کند یک دشت سنبل راگـهی رخـسـارش…

چـنـان بـر صـد مـرغ دل فـکـنـد آن زلـف پـرچـین راکـه شـاهـی افـکـنـد بـر صـعـوه بـیـچـاره شـاهـین را
گهی زلفش پریشان می کند یک دشت سنبل راگـهی رخـسـارش آتـش مـی زنـد یک بـاغ نسـرین را
گــر از رخ آن بــت زیــبـــا گــشــایــد پــرده دیــبـــافــرو بــنــدنــد نــقــاشــان، در بــت خــانــه چــیـن را
کـسـی کـانـدر جـهان آن روی زیبـا را نـمـی بـینـدهمان بـهتـر که بـندد از جـهان چـشـم جـهان بـین را
گـذشـتـم بـر در مـیـخـانـه از مـسـجـد بـه امـیدیکه سـاقی بـر سـر چـشمم گذارد سـاق سـیمین را
بـه شـکر این که واعظ غافل اسـت از رحـمت ایزدفـدای دسـتـت ای سـاقـی بـده صـهـبـای رنـگـیـن را
دمـادم چـون نبـوسـم لـعـل او در عـالـم مـسـتـیکـه بــهـر بــوسـه یـزدان آفـریـد آن لـعـل نـوشـیـن را
سـبـوی بـاده نـوشـیـدم ، نـگـار سـاده بـوسـیـدمنـدانـم پــیـش فــضــلـش در شــمـار آرم کـدامـیـن را
گر آن شیرین دهن لب را بـه شکر خـنده بـگشایدکـف خـسـرو بــه خـاک تـیـره ریـزد خـون شـیـریـن را
دهـان شــاهـد مــا را پــر از گــوهـر کــنــد خــازندر آن مجـلس که خـواهند مدح سـلطان ناصرالدین را
شـهنشـاه بـلـند اخـتـر ، فـلـک فـر و مـلـک منظـرکـه بـر خـاک درش بـیـنـی هـمـه روی سـلـاطـیـن را
فـروغــی قـطــره خــون مـرا کـی در حــســاب آردسیه چشمی که هر دم خون کند دلهای مسکین را

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج