ای روبـهک چرا ننشینی بـه جای خویشبـا شیر پـنجـه کردی و دیدی سزای خـویشدشمن بـه دشمن آن نپسندد که بـیخردبـا نفـس خـود کـند بـه مراد و هوای خـویشاز دست …
ای روبـهک چرا ننشینی بـه جای خویش | بـا شیر پـنجـه کردی و دیدی سزای خـویش |
دشمن بـه دشمن آن نپسندد که بـیخرد | بـا نفـس خـود کـند بـه مراد و هوای خـویش |
از دست دیگران چـه شکایت کند کسی | سیلی به دست خویش زند بر قفای خویش |
دزد از جـفای شـحـنه چـه فریاد می کند | گـو گـردنـت نـمـی زنـد الـا جــفـای خــویـش |
خـونـت بـرای قـالـی سـلـطـان بـریخـتـند | ابــلـه چــرا نـخــفـتــی بــر بــوریـای خـویـش |
گـر هـر دو دیده هـیـچ نـبـینـد بـه اتـفـاق | بـهتـر ز دیده ای کـه نـبـینـد خـطـای خـویش |
چـاهـسـت و راه و دیـده بــیـنـا و آفـتــاب | تــا آدمـی نـگـاه کـنـد پــیـش پــای خــویـش |
چــنــدیـن چــراغ دارد و بــیـراه مــی رود | بــگـذار تـا بــیـفـتـد و بـیـنـد سـزای خـوایـش |
بـا دیگران بـگوی کـه ظـالم بـه چـه فـتـاد | تــا چــاه دیـگـران نـکـنـنـد از بــرای خــویـش |
گر گوش دل به گفته سعدی کند کسی | اول رضـای حـق طـلـبـد پـس رضـای خـویش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج