بـه نظر بـازی از آن تـنگ شکر سـاخـتـه امبـه همین رشـتـه ز دریای گهر سـاخـتـه امزیـر یـک پـیـرهـنـم در هـمـه جـا بـا یوسـفمن که زان یار گرامی بـه خـبـر…
بـه نظر بـازی از آن تـنگ شکر سـاخـتـه ام | بـه همین رشـتـه ز دریای گهر سـاخـتـه ام |
زیـر یـک پـیـرهـنـم در هـمـه جـا بـا یوسـف | من که زان یار گرامی بـه خـبـر سـاخـتـه ام |
چـون بـه آسانی از آن نخل کنم قطع امید؟ | دهـنـی تــلـخ بــه امـیـد ثـمـر سـاخـتــه ام |
شـعله عشـق محـال اسـت بـه من پـردازد | جــگـر سـوخــتــه را دام شـرر سـاخـتــه ام |
دل سودایی من روشن از آن است که من | همچو شمع از تن خود زاد سفر ساخته ام |
نیسـت ممکـن که دری بـر رخ من نگشـاید | این کلیدی که من از آه سحـر سـاخـتـه ایم |
خـاکسـاری ز شکایت دهنم دوخـتـه است | نقـش پـایم کـه بـه هر راهگذر سـاخـتـه ام |
نـاامـیـد از شـب انـدوه مـبــاشـیـد کـه مـن | بــارهـا از نـفـس سـوخـتـه پــر سـاخـتـه ام |
زهر اگـر در قـدحـم همنفـسـان ریخـتـه اند | بـه سبـکدستـی تـسلیم شکر ساخـتـه ام |
مـنـم آن لـالـه کـه از نـعـمـت الـوان جـهـان | بــا دل سـوخـتـه و خـون جـگـر سـاخـتـه ام |
مـنـم آن مـوج سـبـکـسـیر کـه از بـیخـبـری | هر نـفـس دام تـمـاشـای دگـر سـاخـتـه ام |
موی بـر پـیکـر من حـلقـه زنار شـده اسـت | دست خـود تـا بـه میان تـو کمر ساخـتـه ام |
زان ربــایـنــد ز هــم جــوهــریــانــم صــائب | که بـه یک قطره ز دریا چـو گهر ساخـتـه ام |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج