اگـر خـدای نـبـاشـد ز بـنـده ای خـشـنودشـفـاعـت همـه پـیغـمـبـران نـدارد سـودقـضـای کن فـیکونسـت حـکـم بـار خـدایبـدین سخـن سخنی در نمی تـوان افزودنـه…
اگـر خـدای نـبـاشـد ز بـنـده ای خـشـنود | شـفـاعـت همـه پـیغـمـبـران نـدارد سـود |
قـضـای کن فـیکونسـت حـکـم بـار خـدای | بـدین سخـن سخنی در نمی تـوان افزود |
نـه زنـگ عــاریـتــی بــود بــر دل فـرعــون | کـه صـیقـل یـد بـیضـا سـیـاهـیش نـزدود |
بـخـواند و راه ندادش کـجـا رود بـدبـخـت؟ | بـبـسـت دیده مسـکـین و دیدنش فـرمود |
نـصـیـب دوزخ اگـر طـلـق بــر خـود انـدایـد | چـنان درو جـهد آتـش که چوب نفط اندود |
قلم بـه طالع میمون و بـخـت بـد رفتـست | اگر تـو خـشمگنی ای پـسر و گر خشنود |
گـنه نبـود و عـبـادت نبـود و بـر سـر خـلق | نبـشـتـه بـود کـه ناجـیسـت و آن مأخـوذ |
مقدرسـت که از هر کسـی چـه فعـل آید | درخـت مقـل نه خـرما دهد نه شـفـتـالود |
به سعی ماشطه اصلاح زشت نتوان کرد | چنانکه شاهدی از روی خوب نتـوان سود |
سـیاه زنگـی هرگـز شـود سـپـید بـه آب؟ | سـپـید رومی هرگز شود سـیاه بـه دود؟ |
سـعادتـی که نبـاشـد طمع مکن سـعدی | که چون نکاشته باشند مشکلست درود |
قـلـم بـه آمـدنی رفـت اگـر رضـا بـه قـضـا | دهی وگـر نـدهی بـودنـی بـخـواهـد بـود |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج