فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 18 دی 1403

پایگاه خبری شاعر

شماره ٢١٣: دوش بی روی تو آتش به سرم بر می شد

دوش بی روی تو آتش به سرم بـر می شدو آبـی از دیده می آمد که زمین تر می شدتـا بـه افـسـوس بـه پـایان نـرود عـمـر عـزیزهمه شب ذکر تو می رفت و مکرر می شدچ…

دوش بی روی تو آتش به سرم بـر می شدو آبـی از دیده می آمد که زمین تر می شد
تـا بـه افـسـوس بـه پـایان نـرود عـمـر عـزیزهمه شب ذکر تو می رفت و مکرر می شد
چـون شـب آمـد همه را دیده بـیارامـد و منگفـتـی اندر بـن مویم سـر نشـتـر می شـد
آن نه می بـود که دور از نظـرت می خـوردمخـون دل بـود که از دیده بـه ساغر می شد
از خـیال تـو بـه هر سـو کـه نظـر می کـردمپـیش چـشـمـم در و دیوار مـصـور مـی شـد
چشم مجنون چو بـخفتی همه لیلی دیدیمـدعـی بـود اگـرش خـواب میسـر می شـد
هوش می آمـد و می رفـت و نه دیدار تـو رامـی بــدیـدم نـه خـیـالـم ز بـرابـر مـی شـد
گاه چون عود بر آتش دل تنگم می سوختگاه چون مجمره ام دود بـه سر بـر می شد
گویی آن صبـح کجـا رفت که شب های دگرنـفـســی مـی زد و آفــاق مـنـور مـی شــد
سـعـدیا عـقد ثـریا مگر امشـب بـگسـیخـتور نه هر شـب بـه گریبـان افق بـر می شـد

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج