از ریــگ تـــوان روغــن بـــادام گــرفــتـــننتـوان ز خسیسان جهان کام گرفتـناز بس که فتاده است لطیف آن لب نازکظلم است ازو بـوسه به پیغام گرفتنبـوسـی ک…
از ریــگ تـــوان روغــن بـــادام گــرفــتـــن | نتـوان ز خسیسان جهان کام گرفتـن |
از بس که فتاده است لطیف آن لب نازک | ظلم است ازو بـوسه به پیغام گرفتن |
بـوسـی کـه ز کـنج لب سـاقـی نگرفـتـم | می بـایدم اکـنون ز لب جـام گرفـتـن |
از وصـل نـیم شـاد کـه از آهوی وحـشـی | تــمـهـیـد رمـیـدن بــود آرام گـرفـتــن |
بــا صـدق عـزیـمـت نـبــود راحـلـه در کـار | در کعـبـه رسـیدیم بـه احـرام گرفتـن |
چون دست بـرآرم بـه گرفتـن، که ز غیرت | بـارست بـه من عبـرت از ایام گرفتـن |
از نـام گـذر کـن کـه کـنـد روی سـیـاهـت | از ساده دلی همچو نگین نام گرفتن |
صـائب ز فـلـک کـام گـرفـتـن بــه تــمـلـق | از مـردم نـوکـیـسـه بـود وام گـرفـتـن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج