گـمـراه شـد ز غـفـلـت مـن رهنـمـای مـنگردید میل چشم عصاکش عصای منپـیدا نشـد کسـی که بـه فـریاد من رسـددر شـیشـه مـاند بـاده مـردآزمـای مناز دسـت خـود …
گـمـراه شـد ز غـفـلـت مـن رهنـمـای مـن | گردید میل چشم عصاکش عصای من |
پـیدا نشـد کسـی که بـه فـریاد من رسـد | در شـیشـه مـاند بـاده مـردآزمـای من |
از دسـت خـود بــود چـو سـبـو مـتـکـا مـرا | پـهلوی خشک خویش بـود بـوریای من |
تـا سـر کشیده ام بـه گریبـان بـی خـودی | چون پای خم بـه گنج فرورفته پای من |
همصحبـت خسیس کند نفس را خسیس | پـهلـو تـهی ز کـاه کـنـد کـهـربـای مـن |
از بـس گـداخـتـه اسـت مرا داغ تـشـنگی | موج سراب سلسله گردد بـه پـای من |
هر بـی جـگـر بـه مـن نتـواند طـرف شـدن | بـرخـاسـتـن بـود ز سـر جـان لوای من |
آسـوده تـر ز دیده قـربـانـیـان شـده اسـت | از تـــرک آرزو دل بـــی مــدعــای مــن |
چـون آتـش اسـت در شـب تـاریک رهنـمـا | گم گشـتـگان بـادیه را نقـش پـای من |
خـاک مرا بـه اشـک ندامـت سـرشـتـه اند | بــا چـشـم سـازگـار بـود تـوتـیـای مـن |
صائب به غیر سیه پرجوش عشق نیست | امروز سـاغـری که شـود غم زدای من |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج