شـاهدی بـین که در زمانه بـزادبـت و بـتـخـانه را بـه بـاد بـدادشاهدانی که در جـهان سمرندکـس از ایشـان دگـر نـیـارد یاداز رخ مــاه او چــو ابــر گــشــو…
شـاهدی بـین که در زمانه بـزاد | بـت و بـتـخـانه را بـه بـاد بـداد |
شاهدانی که در جـهان سمرند | کـس از ایشـان دگـر نـیـارد یاد |
از رخ مــاه او چــو ابــر گــشــود | هفت گردون ز همدگر بـگشاد |
همچو مهتاب شاخ شاخ آن نور | سـوی هر روزنـی درون افـتـاد |
تابـشش چون بـتافت بـیشترک | جــان هـا را بــخـورد از بــنـیـاد |
جـان ها ذره ذره رقصـان گشـت | پیش خورشید جان ها دلشاد |
همـچـو پـرواز شـمـس تـبـریزی | جمله پران که هر چه بـادا بـاد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج