صـبـحـدمی که بـرکـنم، دیده بـه روشـناییتبــر در آسـمـان زنـم، حـلـقـه آشـنـایـیـتسـر بـه سـریر سـلـطـنـت، بـنـده فـرو نیاوردگر بـه تـوانگری رسـد، نوبـ…
صـبـحـدمی که بـرکـنم، دیده بـه روشـناییت | بــر در آسـمـان زنـم، حـلـقـه آشـنـایـیـت |
سـر بـه سـریر سـلـطـنـت، بـنـده فـرو نیاورد | گر بـه تـوانگری رسـد، نوبـتـی از گداییت |
پـرده اگر بـرافـکنی، وه که چـه فـتـنه ها رود | چون پس پـرده می رود اینهمه دلربـاییت |
گوشه چشم مرحمت بر صف عاشقان فکن | تـا شـب رهروان شود، روز بـه روشناییت |
خـلـق جـزای بــد عـمـل، بـر در کـبـریـای تـو | عرضه همی دهند و ما، قصه بی نواییت |
سـر نـنـهنـد بـنـدگـان، بـر خـط پـادشـاه اگـر | سر ننهد بـه بـندگی، بـر خـط پـادشاییت |
وقـتــی اگـر بــرانـیـم، بــنـده دوزخــم بــکـن | کاتـش آن فرو کشـد، گریه ام از جـداییت |
راه تـو نیسـت سـعـدیا، کـمـزنی و مـجـردی | تـا بـه خـیـال در بـود، پـیری و پـارسـاییت |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج