فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 16 دی 1403

پایگاه خبری شاعر

شماره ١٥: اگر مردان نمی بردند امتحانش را

اگــر مــردان نــمــی بـــردنــد امــتـــحــانــش رانمی دانم کـه بـر می داشـت این بـار گـرانش رامن بـی چـاره چون بـوسم رکاب شه سواری راکه نگرفته ست دس…

اگــر مــردان نــمــی بـــردنــد امــتـــحــانــش رانمی دانم کـه بـر می داشـت این بـار گـرانش را
من بـی چـاره چون بـوسم رکاب شه سواری راکه نگرفته ست دست هیچ سلطانی عنانش را
فــلـک کـار مـرا افــکـنـد بــا نـامـهـربــان مـاهـیکـه نـتـوان مـهـربــان کـردن دل نـامـهـربـانـش را
مرا پـیوسته در خون می کشد پـیوسته ابـروییکـه نـتـوانـد کـشـیدن هـیچ بـازویی کـمـانـش را
کـسـی از درد پـنهان آشـکـارا می کـشـد مـا راکـه نـتــوان آشــکـارا ســاخــتــن راز نـهـانـش را
مگو در کوی او شب تا سحر بهر چه می گردیکه دل گم کرده ام آنجـا و می جـویم نشانش را
هـنـوزم چــشــم امـیـد اســت بــر درگـاه او امـابـهر چـشمی نمی بـخـشند خـاک آسـتـانش را
چو ممکن نیست بـوسیدن دهان یار نوشین لبلبـی را بـوسه بـاید زد که می بـوسد دهانش را
چـو نتـوان در بـر جـانـان مـیان بـندگـی بـسـتـنکسـی را بـنده بـاید شد که می بـندد میانش را
گر آن ساقی که من دیدم بـدیدی خضر فرخ پیبـه یـک پـیـمـانـه دادی نـقـد عـمـر جـاودانـش را
چـنان از دست بـیدادش دل تـنگم بـه حـرف آمدکه تـرسـم بـشنود سـلطان عادل داسـتـانش را
خـدیـو دادگـسـتـر نـاصـرالـدیـن شـاه دیـن پــرورکه حق بـر دست او داده ست مفتاح جهانش را
چـو بـرخـیزند شاهان جـوان بـخـت از پـی نازشجــهـان پــیـر گــیـرد دامــن بــخــت جــوانــش را
فروغی چـون بـه دل پـنهان کنم زخم محـبـت رامگر مردم نمی بـینند چـشـم خـون فـشـانش را

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج