سـوخـتـم بــس کـه بــه دنـبــال تـمـنـا رفـتـممردم از بـس که پـی آتـش سودا رفتممـنـم آن سـیـل کـه صـد بــار شـدم زیـر و زبـرتـا از این وادی خـونخـوار …
سـوخـتـم بــس کـه بــه دنـبــال تـمـنـا رفـتـم | مردم از بـس که پـی آتـش سودا رفتم |
مـنـم آن سـیـل کـه صـد بــار شـدم زیـر و زبـر | تـا از این وادی خـونخـوار بـه دریا رفتـم |
سـرمـه گـردیـد نـفـس در جـگـر سـوخـتــه ام | تـا بـه کنه دل خود همچو سویدا رفتـم |
می زدم جوش طرب در دل خم چون می ناب | بـه چه تـقصیر بـه پـیمانه و مینا رفتم؟ |
عــرق ســعــی بــه مـقــصــود رســانـیـد مـرا | بــر بــســاط گـهـر از آبــلـه پــا رفــتــم |
ایـن زمـان راه بــه پــای دگــران مـی ســپــرم | من که صد بادیه را سلسله بر پا رفتم |
(جـــلـــوه گـــل نــزنــد راه تـــمــاشـــای مــرا | من که از کار ز حـسن چـمن آرا رفتـم) |
(درد عـشـق اسـت خـداداد، و گـر نه صـد بـار | مـن بـیـچـاره بــه دریـوزه دلـهـا رفـتـم) |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج